عجیب بود رابطه میان این پدر و پسر. من گمان نمی کنم در تمام عالم، میان یک پدر و پسر اینهمه عاطفه، اینهمه تعلق، اینهمه عشق، اینهمه انس و اینهمه ارادت حاکم باشد. من همیشه مبهوت این رابطه ام.

گاهی احساس می کردم که رابطه حسین با علی اکبر فقط رابطه یک پدر و پسر نیست. رابطه یک باغبان با زیباترین گل آفرینش است. رابطه عاشق و معشوق است. رابطه دو انیس و همدل جدایی ناپذیر است. احساس می کردم رابطه علی اکبر با حسین فقط رابطه یک پسر با پدر نیست. رابطه مأموم و امام است. رابطه مرید و مراد است. رابطه عاشق و معشوق است. رابطه محبّ و محبوب است و اگر کفر نبود، می گفتم رابطه عابد و معبود است. نه... چگونه می توانم با این زبان الکن به شرح رابطه میان این دو اسم اعظم بپردازم؟ بارها در کوچه پس کوچه های این رابطه، گیج و منگ و گم می شدم. می ماندم که کدامیک از این دو مرادند و کدامیک مرید؟ مراد حسین است یا علی اکبر؟

اگر مراد حسین است -که هست- پس این نگاه مریدانه او به قامت علی اکبر، به راه رفتن او، به کردار او و حتی به لغزش مژگان او از کجا آمده است؟! و اگر محبوب، علی اکبر است پس این بال گستردن و سر ساییدن در آستان حسین چگونه است؟

با همه دوری ام از این وادی رسیدم به اینجا که بحث عاشق و معشوق در میان نیست. هر دو یکی است و آن یکی عشق است.

📖 پدر، عشق و پسر/ سید مهدی شجاعی


پ.ن: می خواستم فقط چند خطش رو بنویسم ولی هرچی نوشتم دیدم نمیشه ولش کرد و ننوشت. بنظرم حتما بخونین کتابش رو و یکبار هم با یک مدل متفاوت داستان عاشق و معشوق رو بخونین. همیشه از کربلا داستان غم و عزا میگفتن برامون و این مدل عاشقانه نوشتن از کربلا بنظرم هنر میخواست که به دلم هم نشست.

پ.ن: التماس دعا