یک سری خاطرات هستن که همیشه توی ذهن آدم شاخص میمونن و تا سال ها هرگز فراموشت نمیشن و تاثیر عمیقی روی آدم میذارن، شاید تاثیر رو متوجه نشی اما مطمئنا چیزی که این همه مدت توی ذهنت چرخ میزنه اثراتی هم داره.
امروز کلیپی دیدم با موضوع خشونت علیه زنان و یکی از موقعیت هایی که نشون میداد وقتی که دبیرستان بودم برام اتفاق افتاده بود.
از همون خاطراتی که بعد از این همه سال و اینکه خیلی از خاطرات اون سال ها فراموشم شده اما این یکی هنوز هست و جزو لیست خاطراتیه که دوست دارم برگردم و تغییرشون بدم.
تغییرش بدم به اینکه کاش فقط توی شوک خشکم نمیزد وقتی فهمیدم داره چه اتفاقی می افته. کاش اختیار بدنم رو از دست نمیدادم و یه کاری بجز خشک شدن انجام میدادم.
به شدت ناراحتم برای کسانی که مجبور شدن خاطره ای مشابه من داشته باشن یا حتی بدتر از این...
متنفرم از حیواناتی که برای چند لحظه غرق شهوت شدن خودشون یک زخم عمیق روی روح یک نفر دیگه میندازن و انقدر احمقن و مغزشون پوچه که فکر میکنن اتفاق بزرگی نیست.
متنفرم از کسانی که میبینن همچین اتفاقاتی رو اما از یه دختر بچه حمایت نمیکنن.
متنفرم از کسانی که فکر میکنن مسئله کوچیکیه اما نیست! نمیتونین تصور کنین که چقدر بزرگه...
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.