دیشب سر چهارراه خونمون پشت چراغ قرمز یک نفر از پشت زد به ماشینم (البته ماشین داداشم) و خب البته مقصر بود ولی پیاده شد و اول سعی داشت بگه تقصیر من بوده، بعد گفت شکستگی سپر از قبل بوده و بخاطر اون نبوده و وقتی مغازه دارها اومدن و گفتن شکستگی جدیده بازم قبول نمیکرد. من بهش گفتم باشه تو اگه فکر میکنی قدیمیه 5 دقیقه صبر کن تا صاحب ماشین بیاد بگه قدیمیه بعد تو برو.

من لحظه اول به داداشم زنگ زده بودم و داشت میومد و کلا 5 دقیقه راه بود. مغازه دارها گفتن چون وسط چهاراهین بیاین کنار تا بیاد و اونم گفت باشه. من نشستم و ماشین رو اوردم کنار و اون فرار کرد. به این سادگی.

توی اینکه اشتباه خودم بود که پلاکش رو برنداشتم حرفی ندارم درسته ولی من تا حالا توی یک تصادف نبودم هیچوقت ولی خب بازم اینکار رو باید میکردم و قبول دارم اشتباه کردم. وقتی به داداشم گفتم از دوربین چهارراه میشه پلاکشو برداشت گفت که ارزش نداره ولی من خیلی مخالفم، نه بخاطر پولش بلکه بخاطر اینکه به نظر من اون باید تاوان کاری که کرده رو پس بده و من از فرار کردنش بیشتر از زدنش به ماشین ناراحتم.

نمیتونم ببخشمش نه بخاطر سپر، بخاطر اینکه همین رفتارها که شاید به نظر خودش خیلی زرنگی بود یا چیز مهمی نبود باعث میشه جامعه کم کم نا امن بشه برای خانم ها (و همه).

همین رفتارها باعث اینه که خیلی ها ترجیح میدن توی خونه بمونن، از رانندگی میترسن یا دوست ندارن کار کنن. بعضی کارها با اینکه شاید کوچیک به نظر برسن ولی تاثیرات بزرگی دارن.

همین آدم از اینکه مردم حقش رو میخورن شاکی میشه، از گرون فروشی و کم فروشی، ممکنه یک روز این جامعه ی مریض به خانواده خودش هم رحم نکنه و اونجا حتما عصبانی میشه و از بقیه طلبکار. اما نکته اینه که همچین جامعه ای با رفتارهای خودمون ساخته شده. اینهمه ناامنی برای خانم ها علتش همینه.

به داداشم گفتم نباید گواهینامه اش رو میگرفتم؟ میگه، آره!! اونم حتما گواهینامشو میداد به تو!!

اینکه همچین چیزی برای داداشم مسخره اس چون من یک دخترم خیلی ناراحت کنندس، و اره من با اینکه یک نفر عامل ناامنی یک جامعه نیست ولی اونو نمیبخشم، و همه کسایی که با اینجور رفتارها باعث از بین رفتن اعتماد بین آدم ها شدن و هیچکس به هیچکس اعتمادی نداره.