نمیدونم چجور خشمی توی وجود بعضی ها هست که میتونه اینقدر مخرب ازشون ساطع بشه.

خشم زیاد با کمی بزدلی به نظرم باعث میشه وقتی بستری فراهم میشه که بتونن پشتش ناشناس بمونن و کسی اونارو نشناسه زشت ترین نقاط وجودشون خودش رو نشون میده.

خیلی ترسناک و کمی گریه داره وقتی توی همچین محیطی میری و حرف زدنشون با هم رو میخونی. کاملا انگار وارد یک دنیای دیگه ای شدی با موجودات دیگه ای چون هیچ شباهتی به هیچ فضای دیگه ای که تاحالا تجربه کرده باشی نداره.

هیچ کس اونجا به خودش زحمت نمیده فکر کنه حرفی که میزنه خوب هست یا نه، درست هست یا نه، توی دیگران چه حسی ایجاد میکنه و باعث بدآموزی هست یا نه.

فقط به خالی کردن ضایعات درونی خودشون فکر میکنن و به نظرم هر چقدر که خالی میکنن از حجمش کم نمیشه چون بقیه هم هی دارن ضایعات خودشون رو خالی میکنن و هرچقدر میریزی بیرون شاید حتی بیشتر به خودت دوباره برمیگرده.

بیشتر از چند دقیقه نتونستم توی اون فضا بمونم و مطمئنم حتی نتونستم یک ذره توصیفش کنم. اما خیلی ترسناکه که میدونم هرکسی ممکنه یکی از اونا باشه و من خبر ندارم. فقط باید توی حالت ناشناسی ببینم تا بفهمم.