مثلا زنی به پول نیاز داشت و همچنان که در خیابان راه می رفت مدام تکرار می کرد که خدا روزی رسان و خزانه ی بیدرنگ نعمت او است. نگاهش به زیر پایش افتاد و یک اسکناس دو دلاری دید. خم شد و آن را برداشت. سرایدار یک ساختمان که نزدیک او ایستاده بود گفت: خانم، از روی زمین پول برداشتید؟ من فکر کردم که کاغد مچاله شده آدامس است. مردم زیادی از روی آن رد شدند، اما همین که شما آمدید چون برگ گل باز شد.
📖 چهار اثر از فلورانس اسکاول شین/ ترجمه گیتی خوشدل
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.