این متن را در یک صفحه خواندم و فهمیدم که گاهی وقتها شده به این فکر کردم که اگر چیزی را بنویسم دلم میخواهد کسی بخواند؟ اگر دیگران بخوانند چه فکری میکنند! و در نتیجه خودم را سانسور کردم. چه بد که من هم کلیشه ام.
«می خواهی بدانی کلیشه چیست؟ کلیشه یعنی بیش از آن که به کیفیت کارت فکر کنی، به این فکر کنی که خواننده و بیننده در باره ی کارت چه خواهد گفت، یا بعدش چه خواهد شد، یا هر آن چه گفته ای، با همان شدت یا آهستگی که خواسته ای بگویی، دریافت شده یا نه. کلیشه یعنی این که از ترس فهمیده نشدن، آن چه را می فهمی ننویسی، و به جایش فکر کنی چه طور می شود فهمیده های پیشین را دوباره سر هم کرد. کلیشه یعنی به زور، خودآگاه جلوه کردن، حال آن که وقتی تنها به کارت بیندیشی، می بینی بی آن که بخواهی، همه چیز در آن هست. و در این دم، هیچ نیرویی قوی تر از ناخودآگاه نیست.»
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.