من خواهم شنید...

۲۶۳ مطلب با موضوع «خودنویس» ثبت شده است

برادران کارامازوف

یکی از دوستام قبلا بهم گفته بود کتاب برادران کارامازوف بهترین کتاب داستایوفسکی بوده براش و خیلی دوستش داره و میخواد اگر بتونه دوباره هم بخونش. منم پارسال رفتم خریدمش تا ببینم چطوریه.

البته که امسال خوندمش چون بعد از اینکه خریدمش حس کردم توی مود رمان خوندن نیستم و دلم کتاب غیر داستانی میخواد و حالا که باز از اون فاز خارج شدم تصمیم گرفتم بخونمش و تا حالا تقریبا 300 صفحه اش رو خوندم.

با توجه به اینکه وقتی جنایت و مکافات و ابله رو میخوندم (مخصوصا ابله) خیلی با الان متفاوت بودم و به خیلی چیزا اینجوری که الان فکر میکردم فکر نمیکردم و خب خیلی اینها توی لذت از کتاب های سبک داستایوفسکی تاثیر داره باید بگم که آره برادران کارامازوف بهتر بود.

البته مطمئن نیستم اگه دو کتاب قبلی رو حالا بخونم بازم نظرم این باشه چون اونارو توی یک فاز دیگه بودم وقتی که خوندم و مخصوصا از «ابله» اصلا خوشم نیومد.

دیشب با یکی از دوستام که حرف میزدم راجع به این قضیه میگفت اونم همینطوریه و سال به سال یا حتی کمتر احساس میکنه درکش از کتابایی که میخونه فرق میکنه و وقتی یه کتاب رو بعد از چند سال دوباره میخونی (صرف نظر از اینکه بار دوم آدم چیزهای بیشتری میفهمه) میبینی دفعه قبل اصلا حساب نیست و الان خیلی چیزارو بهتر درک میکنی.

مخصوصا حدود 20 صفحه ای که جدیدا خوندم خیلی برام جالب بود که دوست دارم بنویسمش اینجا ولی خب خیلی خیلی زیاد میشه و فکر نکنم که بشه برای همین باید اگه میخوام بذارمش چندتا پارگراف مهمترش رو پیدا کنم و بذارم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

modern family

امروز بالاخره فصل آخر modern family رو دیدم پایان خیلی خاصی نداشت (پایان the BiG BANG THEORY بهتر بود) ولی با این حال دوستش داشتم و به موقع تمومش کردن (شاید حتی یکم دیر) دیگه داشت کم کم دیر میشد و مثل BiG BANG آبکی میشد یکم. قسمت آخر که پشت صحنه بود هم خیلی جالب بود اینکه چطور همشون میگفتن واقعا مثل یک خانواده شدن با هم فکر میکنم این خاصیت تمام سریال های طولانی باشه بعد از یک مدت ادای یک خانواده، دوست و... رو در آوردن آدم دیگه خودشم باورش میشه.

به نظرم توی زندگی واقعی هم وقتی یک مدت ادای یک کاری رو دربیاری کم کم بهش عادت میکنی میشه جزوی از خودت حتی اگه از اولش با رغبت انجامش ندادی بعد از یک مدت طولانی دیگه تمومه.

نمیدونم آدم با ادای مهربونی در آوردن هم مهربون میشه کم کم؟ یا هر اخلاق خوب دیگه ای!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

یکی دیگه

میخوام یک مدت به عنوان یکی دیگه زندگی کنم، میخوام یک سری خصوصیاتی که هرگز در من نیست رو بازی کنم. میخوام ببینم اگه زندگی کاملا متفاوت بود چطور میشد؟ میتونم دووم بیارم توی نقش یکی غیر از خودم؟ دوست دارم تفاوتش با من خیلی زیاد باشه مهم نیست کدوم بهتریم فقط باید تفاوتش رو درک کنم. البته نمیخوام توی تله ی شخصیت ایده آل ذهنم هم بیوفتم و بشم کسی که آرزو دارم باشم، نه می خوام که فقط تجربه یه شخص دیگه بودن رو حس کنم کاش میشد کامل یه مدت عوض شد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

موی سفید

موی سفید گاهی معنا داره و گاهی در اثر طبیعت آدم به وجود میاد.
بهرحال فکر میکنم هر آدمی چندتا از لاخ موهای سفیدش با معنی سفید شدن، خیلی وقته یه موی سفید جلوی موهام میدیدم و میدونستم دلیل خاصی نداره برای موجودیتش.
 دیروز که دوستم یه لاخ سفیدم رو قیچی کرد و گفت این روی هوا واستاده بود قیچیش کردم فکر کردم همون موی کذایی رو قیچی کرده گفتم من بهش عادت داشتم چرا قیچیش کردی؟
به آینه دقت کردم دیدم از آخرین باری که بهش دقت کردم ۷،  ۸ تا لاخ دیگه بهش اضافه شدن و اونم قیچی نشده!
فهمیدم که اولین موهای سفید معنی دارم رو پیدا کردم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زمزمه

یک کلمه

هیچ فکرشو نمیکردم با فقط شنیدن یک کلمه که اشاره ای به خودم هم نداره چند ساعت گریه کنم.

بابا...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

خرش از پل گذشت

دقت کردم چقدر جدیدا این اصطلاح خرش از پل گذشته استفاده میشه...

و امروز فکر میکردم عجب چیز بدیه ولی انقدر عادی شده که وقتی بهش میگم خر اون از پل گذشته که اینکارو میکنه کسی که باهاش این رفتار شده میخنده و میگه دقیقا...

بدتر اینکه خیلی وقتا هم توی یک ازدواج این رو میگن. بنظرم خیلی بده که اینطور میشه.

چرا آدم باید وقتی کسی رو به دست میاره دیگه خیالش راحت بشه و بی توجه بشه؟ مگه نباید تازه اول ابراز عشق و توجه و لذت بردن با هم باشه؟

میدونم که حالت ایده آلیه ولی فکر میکنم اینکه حالت ایده آله دلیل نمیشه که کنار گذاشته بشه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زمزمه

The Pianist

امشب دلم گرفته بود و بجای اینکه مثل همیشه Friends ببینم تا حالم خوب بشه با خود آزاری شدییییید ترجیح دادم یه فیلم غمگین ببینم! نمیدونم چرا خودآزاریه دیگه خودمم نمیفهممش!

در نتیجه چون خیلی وقت بود فیلم The Pianist رو میخواستم ببینم ولی چون میدونستم خیلی فضای تیره ای داره نمیتونستم ببینم، باید بگم که بدترین انتخاب رو کردم و گذاشتمش.

الان نیم ساعت گذشته و انقدر پشیمونم که نمیدونم چه خاکی بریزم توی سرم ولی نمیتونم هم ادامه شو نبینم.

هربار که چیزی انقدر کثیف راجع به آدم ها میبینم با خودم فکر میکنم این دیگه آخرشه، از این بدتر دیگه آدمیزاد انجام نداده ولی هربار یه چیز بدتر هم پیدا میشه.

فکر میکنم با اختلاف این افتضاح ترین فیلمیه که تا به حال دیدم اونم توی فقط نیم ساعت اولش...

چطوری تا آخرش زنده بمونم!؟

لطفا اگر ندیدین، هرگز نبینین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

4

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
زمزمه

تگرگ

من خیلی وقت ها مطالبی رو از افرادی میخونم که شاید بگم بیشتر عقاید طرف رو قبول ندارم یا در اصل بهتره بگم طریقه فکر کردنش رو دوست دارم اما نتیجه ای که میگیره رو قبول ندارم خیلی وقت ها این چالش برانگیزه چون تو داری نظرات کاملا مخالف با عقیده خودت رو میخونی و باز هم باید به چیزی که فکر میکنی درسته پایبند بمونی و از مسیر خودت برنگردی.

نمیدونم به نظر شما اینکار درسته یا نه اما به نظر من و در حال حاضر اینکار رو برای خودم مضر نمیدونم چون من از طریقه ی فکر کردن آدم ها از تفاوت داشتنشون لذت میبرم و دوست دارم بدونم بقیه چه فکری میکنن.

البته نه هر تفکری راجع به هرچیزی، موضوعات یا آدم های چندشی که تنها کارشون جلب توجه و مسخره بازیه برام هیچ جذابیتی که ندارن هیچ شدیدا باعث عصبی شدن و ناراحتیم میشن منظور من اون دسته آدم هاییه که فقط هدفشون و منطقشون در زندگی با من فرق داره.

به دوستم که گفتم گفت من میترسم اینجور مطالب رو بخونم نکنه که همین یک ذره چیزی که میدونم هم نابود بشه ولی من میخونم و تحلیل میکنم و در نهایت باز میفهمم مسیر خودم رو بیشتر دوست دارم. البته من کلا خیلی آدم وفادار به متعلقاتم هستم وقتی یک چیز یک مکان یا یک آدم رو انتخاب میکنم خیلی سخت ازش رو برمیگردونم و به سادگی نظرم عوض نمیشه. برای همین گاهی هم حتی شاید بی دلیل و بدون قانع شدن از خوب بودن مسیرم بازم به مسیر خودم برم.

بهرحال با اینکه مطالب مخالف عقاید خودم رو زیاد خوندم هیچوقت درک نکردم کسایی که برای آدم های متفاوت با خودشون نظرهای تند مینویسن و عصبانی میشن. بنظر من اگر انقدر اذیت میکنه شون نباید بخونن از اول ولی اگر مثل من میخونن و لذت میبرن خب دیگه عصبانی شدن نداره که.

من حس کسی رو دارم که میرم زیر تگرگ وامیستم و کیف میکنم بعدشم خیس برمیگردم توی خونه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

قدرت کلام

اقتدار کلام اغلب مورد سوء استفاده کامل قرار میگیرد ما از کلام برای نفرین سرزنش ایجاد احساس قصور و تخریب استفاده می کنیم مسلماً در راه درست هم از آن استفاده می‌کنیم اما در دفعات کمتر بیشتر اوقات از کلمات برای سم پاشی استفاده می کنیم برای انتقال زهره خشم، حسد، بخل و نفرت.
کلام، جادوی خالص است و مقتدرترین موهبتی است که ما انسان ها داریم، اما از آن علیه خودمان استفاده میکنیم. ما طرح انتقام میریزیم. با کلاممان هرج و مرج ایجاد می‌کنیم. از کلام برای ایجاد نفرت بین نژادها، قوم ها، خانواده ها و ملت ها استفاده می‌کنیم. ما مکررا از کلام سوءاستفاده می‌کنیم، و این استفاده نادرست است که آفرینش و تداوم بخشیدن به رویای دوزخ را ممکن می سازد. استفاده نادرست از کلام یعنی چگونه یکدیگر را از پا بیندازیم و یا در حالت ترس و شک نگهداریم. چون کلام جادویی است که انسان ها در اختیار دارند و سوء استفاده از کلام یعنی جادوی سیاه پس همه ما تمام مدت از جادوی سیاه استفاده میکنیم، بی آنکه بدانیم کلام ما تماماً جادویی است.

📖 چهار میثاق/ دون میگوئل روئیز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه