هوای مشهد عالی بود امروز
امروز حس های خوب کوچولویی داشتم مثلا رفتم سینما، کتاب خریدم و شکلات ترقه ای خوردم که نخورده بودم تا حالا.. چیزای جالبی بودن 😁هر چیزی ک به ادم حس خول بودن بچگانه بده جالبه... به یاد دوران راهنمایی که یواشکی تا صبح کتاب میخوندم میخام تا صبح کتاب بخونم البته دیگه نیازی نیس یواشکی باشه کسی دیگه دعوام نمیکنه که از درست میمونی😁
یک جور ناخوشایند دارم خالی میشم، حس میکنم دارم شخصیتمو از دست میدم. دیگه دلم نمیخاد بجنگم... دلم میخواد همه چیز رو ول کنم و یه آدم خنثی بشم. حس مبارزه و جدال رو چجوری انقدر توی من کشتی که حس میکنم مثل یک بره دست و پاهام بسته شده و رام شدم و با اینحال هنوز تقصیر ها با منه!
پس اگر من مقصرم این چه حسیه که با تمام وجود میخوام دیگه هیچ حرفی نزنم و یه ربات باشم...
خسته ام از قضاوت های سریع و ظالمانه
خسته ام از حرفای تکراری و گله های هر روز که شنیدنش اول حالمو بد میکنه بعد عصبانی...
اگر کسی میخواد حرف بزنه چقدر بهش فکر میکنه؟ حرفای ما بار منفی ندارن؟ به نظر من خیلی حرف ها هستن که کل انرژی محیط و آدم رو میخورن و منفیش می کنن... ما چقدر این حرفارو میشناسیم؟ حرفایی که حال یکی دیگه رو بد میکنه و حس بدی بهش میده... چه حرفایی انرژی منفی دارن؟ چه حرفایی باعث رنج دیگران میشه و این ها چقدر ارزش گفتن داره؟
دیروز خواهر کوچیکم یه حرفی زد که خیلی بهش فکر کردم، فکر کردم به اینکه چقدر از حرفایی که میزنیم مطمئنیم؟ اگر دادگاهی باشه و ازمون بخوان قسم بخوریم که از حرفمون مطمئنیم و براساس حرف های ما حکمی بخوان بدن.... حاضریم قسم بخوریم و شهادت بدیم و روی این همه حرفی که میزنیم بیاستیم؟
چطوری یک آدم رو از زندگیمون حذف کنیم که انقدرررر روی اعصابمون راه نره؟!؟ حرص میدن گاهی انقدر که میخوای خفشون کنی........
بعضی وقتا کار های بدت روی شونت سنگینی میکنه
دلت میخواد یکی باشه که تمام کارهای خوب و بدت رو براش بگی و قضاوتت نکنه و فقط گوش بده
بعضی وقتا حماقت آدم ها اندازه نداره، پشیمونن و باز هم حماقت میکنن، بعضی کارها دیگه هیچوقت جبران نمیشن وقتی انجام دادی دیگه تموم میشه
گاهی فکر میکنم کاش زندگی مثل یکی از نرم افزار هام بود مینشستم پشت سیستم و تمام تنظیماتش دست من بود، تمام فرمول هاش برای هر مشکلش یه فرمول پیدا میکردم نشد نداره
گاهی حس میکنی دورت پر از خاره و دارن هر روز ضعیف ترت میکنن میخوای بیای بیرون و نمیتونی بعضی از خار ها رو خودت نمیخوای که ول کنی اما بعضیاش رو هم که میخوای نمیشه.....
بعضی خارها انقدر کوچیکه که خندت میگیره همچین چیزی اذیتت کرده اما باز هم اذیتت میکنن
تا حالا عصبانی کردین کسیو که بعد حرفی نداشته باشین برای گفتن؟!
بعد توجهتون به شخص نباشه به توجهش باشه فقط
بعد دگ خودتونم نمیدونین فازتون چیه خلاصه یه مغز خول هست و باهم خوشیم دور هم
بعدم دگ از الکی ناراحتی
گاهی هم چه حس های خوبی دارم به شرطی که یک ساعت بعد نابود نشه... گاهی هم چه حس خوبیه یکی برای تو شعر بگه... چقدرم بده که بدونی چقدر رو اعصاب بقیه هستی بعد ندونی حقشونه یا نه اینم که این سه تا جمله چه ربطی به هم داشت خودمم نفهمیدم.