من خواهم شنید...

۵۶ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

پدر، عشق و پسر

عجیب بود رابطه میان این پدر و پسر. من گمان نمی کنم در تمام عالم، میان یک پدر و پسر اینهمه عاطفه، اینهمه تعلق، اینهمه عشق، اینهمه انس و اینهمه ارادت حاکم باشد. من همیشه مبهوت این رابطه ام.

گاهی احساس می کردم که رابطه حسین با علی اکبر فقط رابطه یک پدر و پسر نیست. رابطه یک باغبان با زیباترین گل آفرینش است. رابطه عاشق و معشوق است. رابطه دو انیس و همدل جدایی ناپذیر است. احساس می کردم رابطه علی اکبر با حسین فقط رابطه یک پسر با پدر نیست. رابطه مأموم و امام است. رابطه مرید و مراد است. رابطه عاشق و معشوق است. رابطه محبّ و محبوب است و اگر کفر نبود، می گفتم رابطه عابد و معبود است. نه... چگونه می توانم با این زبان الکن به شرح رابطه میان این دو اسم اعظم بپردازم؟ بارها در کوچه پس کوچه های این رابطه، گیج و منگ و گم می شدم. می ماندم که کدامیک از این دو مرادند و کدامیک مرید؟ مراد حسین است یا علی اکبر؟

اگر مراد حسین است -که هست- پس این نگاه مریدانه او به قامت علی اکبر، به راه رفتن او، به کردار او و حتی به لغزش مژگان او از کجا آمده است؟! و اگر محبوب، علی اکبر است پس این بال گستردن و سر ساییدن در آستان حسین چگونه است؟

با همه دوری ام از این وادی رسیدم به اینجا که بحث عاشق و معشوق در میان نیست. هر دو یکی است و آن یکی عشق است.

📖 پدر، عشق و پسر/ سید مهدی شجاعی


پ.ن: می خواستم فقط چند خطش رو بنویسم ولی هرچی نوشتم دیدم نمیشه ولش کرد و ننوشت. بنظرم حتما بخونین کتابش رو و یکبار هم با یک مدل متفاوت داستان عاشق و معشوق رو بخونین. همیشه از کربلا داستان غم و عزا میگفتن برامون و این مدل عاشقانه نوشتن از کربلا بنظرم هنر میخواست که به دلم هم نشست.

پ.ن: التماس دعا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

مکبث

من دل هرآنچه را که از مردی برمی آید دارم. اما آنکس که دل بیش از آن را داشته باشد مرد نیست.

📖 مکبث/ ویلیام شکسپیر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

حرف های ترسناک

پیشرفت های شگفت انگیز اخیر بشر در قسمت های علوم طبیعی و سپری شدن عمر بسیاری از فرضیه های علمی، غوغای عجیبی در مغرب زمین ایجاد کرد... این تبدل و تحول، بدبینی عجیبی در میان طبقات مختلف نسبت به همه علوم و عقایدی که از گذشتگان باقی مانده بود ایجاد کرد.

وقتی دانشمندان دیدند تئوری های کهن که صدها سال بر افکار بشر و محافل علمی حکومت می کرد امروزه با سر پنجه  علم و نیروی تجربه دستخوش بطلان گردیده... پیش خود گفتند از کجا معلوم که باقی مانده عقاید مذهبی و علمی ما نیز چنین نباشد.

هر چه دانشمندان رازهایی را که قرن ها بر بشر مخفی مانده بود فاش می نمودند و به علل طبیعی بسیاری از حوادث دست می یافتند، به همان اندازه نسبت به مسایل ماوراء طبیعه مبدا و معاد ... کمتر توجه نموده و روز به روز بر شمار شکاکان و منکران افزوده می شد. (📖 فروغ ابدیت / جعفر سبحانی)

اینها یک قسمت هایی از کتاب فروغ ابدیت نوشته جعفر سبحانی بود.

وقتی این قسمت رو میخوندم فکر کردم خب این واقعا غیرقابل جلوگیری بود، بنظرم کاملا طبیعیه که همچین اتفاقی افتاد اما حالا یعنی کی مقصره؟ کسی مقصر هست؟

کسانی که حالا جزو منکران هستند؟ وقتی این همه عقاید خرافی رو دیدند حق نداشتن به همه چیزهای عجیبی که میشنون شک کنن؟

اونایی که عقاید خرافی رو قاطی اعتقادات دینی کردن می دونستن تا چند صد سال بعد از خودشون چه افتضاحی بخاطر چندتا دروغ کوچیکشون پیش میاد؟ میدونستن هم براشون مهم بود؟ دروغ اونها مثل یک گلوله برف کوچیک بوده که حالا بهمن شده و نمیشه جلوش رو گرفت.

چند تا دروغ که مصلحت یه عده آدم خودخواه توش بوده حالا چند میلیون آدم رو سردرگم کرده و نسبت به همه چیز بدبین

اگر اونها بخوان بخاطرش مجازات بشن بنظرم حتما مجازات خیلی بزرگی باید باشه که حتی تصورش رو هم نمیشه کرد.

چقدر حرف هامون تاثیر بزرگی داره ولی خودمون نمی فهمیم، حتی همین حالا حرف های یک عده روی زندگی آدم های آینده چقدر تاثیر داره وقتی بهش فکر کنن خیلی ترسناکه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

ابراهیم (ع)

وقتی ابراهیم (ع) دعوت به توحید رو شروع کرد مردم همه به وجود موجودی به اسم خدا اعتقاد داشتند اما نمیدونستن اون چیه، کیه و کجاست فکر میکردن ستاره و ماهه یا شاید همین بت های خودشون

اما حالا چرا دیگه اصل موضوع هم گم شده، اینکه اصلا خدایی هست یا نه هنوز سواله برای مردم و به جای پیشرفت انگار یه قدم رفتیم عقب تر

مگه پیامبر نمیگفت علم خیلی با ارزشه و اهمیت زیادی داره؟ پس چرا هر چی علم بیشتر شد اعتقاد به خدا کمرنگ شد

اون مردم جاهل چی می دونستن که ما نمیدونیم

ابراهیم توی غار چطور خدارو شناخت که ما نمیتونیم بشناسیم...

 

جنگ جوی کوچک خدا

حتی اگر بسیار نحیف و ناتوانی، باز هم می توانی درهای بهشت را باز کنی.

حتی اگر بی نهایت کوچک و ناچیزی، باز هم می توانی به ملکوت آسمان برسی.

حتی اگر فقط یک روز فرصت داشته باشی، باز هم می توانی کاری بزرگ کنی، آنقدر بزرگ که هرگز کسی فراموشش نکند. اینها را پشه ای می گفت که روی برگی سبز بر بلندترین شاخه درختی در بهشت نشسته بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

تنها

گفتم: دنیا مثل آتشگردان است. هر چه سرعتش را تندتر می کند، آدم زودتر به بیرون پرت می شود.
گفت: بله، آنقدر سریع است که آدم سرگیجه و تنهایی اش را می فهمد.
گفتم: پس چه باید کرد؟!
گفت: تحمل و سکوت.
گفتم: وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیش تر تنهاست. چون نمی تواند به هیچ کس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد.

📖 سمفونی مردگان / عباس معروفی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

دردهای باورنکردنی

در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته می خورد و می تراشد.
این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی کنند. زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پبدا نکرده و تنها داروی فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله ی افیون و مواد مخدره است ولی افسوس که تاثیر این گونه داروها موقت است و پس از مدتی به جای تسکین بر شدت درد می افزایند.

آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراء طبیعی، این انعکاس سایه ی روح که در حالت اغماء و برزخ بین خواب و بیداری جلوه می کند کسی پی خواهد برد؟

📖 بوف کور / صادق هدایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

عروسک گردان

بروس شوارتز، فکر نمی کنم که اسمش تا حالا به گوش هیچ کدوم از شما بیشعورها خورده باشه. ولی این اصلا مهم نیست.

اون یکی از بهترین عروسک گردان های دنیاست.

عروسک گردان ها معمولا وقت نمایش دست هاشون رو توی دستکش مخفی می کنند تا تماشاچی اون ها رو نبینه و حواسش به نمایش باشه.

اما بروس شوارتز از این کارها نمی کنه. بروس دست هاش رو به شما نشون می ده؛ برای این که نمایش هاش اون قدر محشره که بعد از یک دو ثانیه تماشاچی دست ها رو فراموش می کنه و محو بازی می شه.

دست ها رو می بینه اما  در واقع نمی بینه. می فهمید چی دارم می گم، کله پوک ها؟

در واقع شما فقط رقص عروسک ها رو می بینید. بس که عالی می رقصند.

اما نکته ی خیلی مهم ماجرا اینه، یعنی من فکر می کنم اینه که اگه اون عروسک های شواتز عقل و شعور داشتند، اگه می تونستند حرف بزنند، خیال می کردند نخی در کار نیست.

این همون چیزیه که شما کله پوک های عوضی تا دم مرگ هم متوجهش نمی شید.

 📖 استخوان های خوک و دست های جزامی/ مصطفی مستور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

عینِ خودش

یعنی من که می میرم برای این که کسی حالا هرکجا که هست عینِ خودش باشد وقتی که آن جا نیست. یعنی خودش را پشتِ ظواهری که دو پولِ سیاه نمی ارزند مخفی نکند. یا از ترسِ این که دیگران چه قضاوتی درباره اش می کنند؛ خودش را یک طوری که نیست جلوه ندهد. یا آن طوری که هست، خودش را بروز ندهد.

📖 کافه پیانو/ فرهاد جعفری


پ.ن: شاید کتابش یک موضوع خاص رو دنبال نکنه اما من از افکارش خوشم می آد، از پراکنده نوشتن و از یک شاخه به شاخه دیگه پریدن، اینکه به هرچیزی نگاه می کنه یک داستان داره براش و سه سال طول می کشه تا منظور اصلیش رو بگه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

ترس

نقش یک روح نیکوکار را بازی کردن، فقط کار آنهایی بود که در زندگی از تصمیم گیری می ترسیدند. پذیرفتن نیک سرشتی خود، همیشه آسانتر از رویارویی با دیگران و جنگیدن برای حقوق خود است. شنیدن یک توهین و پاسخ ندادن همیشه آسانتر است تا درگیر نبرد با شخصی نیرومندتر از خود شدن. همواره می توانیم بگوییم سنگی که دیگران سوی ما انداخته اند، به ما نخورده است، و تنها شب هنگام – وقتی که تنهاییم و زن یا شوهرمان، یا هم اتاقیمان در خواب است – تنها شب است که می توانیم در سکوت به خاطر جبن مان بگرییم.

📖 شیطان و دوشیزه پریم/ پائولو کوئلیو


پ.ن: این رو که خوندم خیلی ترسیدم چون با این حساب من آدم ترسویی ام... ولی دلم نمی خواد باشم، می دونم که همیشه نمیشه همه از آدم راضی باشن، همیشه این رو نقطه ضعف خودم می دونستم اما اینکه می بینم حق با من بوده و این واقعا خصوصیت بدیه ترسناکه....

ترس از آدم ها ندارم اما از ناراحتیشون چرا به آدم هایی که جرأت دارن حسودیم میشه اما نه اونایی که با بی ادبی اینکارو میکنن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

وعده

به وعده‌ها اعتماد نکن. جهان پر از وعده است: وعده ثروت، رستگاری ابدی، عشق مطلق. بعضی فکرمی کنند می‌توانند وعده هر چیزی را بدهند، دیگران هر وعده ای را که روزگار بهتری را برای آن‌ها تضمین کند، می‌پذیرند. این که چه طور، مشکل خودشان است. کسانی که وعده می‌دهند و وفا نمی‌کنند، به اختگی و ناتوانی می‌رسند؛ و همین بلا به سر آن هایی می‌آید که دلشان را به وعده‌ها خوش می‌کنند.

📖 شیطان و دوشیزه پریم/ پائولو کوئلیو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه