من خواهم شنید...

۵۶ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

مسئولیت

اگر همیشه برای چیزی که تجربه می کنم صد درصد مسئولیت را بپذیرم؛ قدرت در دستان خودم خواهد بود و همه چیز به خودم بستگی خواهد داشت. من مقابل هرکاری که انجام داده ام یا نداده ام و طرز واکنش هایم به اتفاقاتی که برایم رخ داده اند، مسئول هستم.

وقتی به اعمال و رفتار خیلی از مردم جهان نگاه کنید، می بینید که انگشت اتهام سمت دیگران دراز می کنند، خودشان را قربانی می دانند، دیگران را سرزنش می کنند و از شخص دیگری یا دولت انتظار دارند که مشکلاتشان را حل کند. اگر تا به حال برای دیر رسیدن به جایی، ترافیک را سرزنش کرده اید یا گفته اید به خاطر کاری که فرزندتان، همسرتان یا همکارتان انجام داده است، حال و حوصله ندارید، در این صورت شما هم صد درصد مسئولیت شخصی را نپذیرفته اید.

📖 اثر مرکب/ دارن هاردی


پ.ن: مسلما اینکه اتفاقات رو گردن دیگران بندازیم خیلی آسون تر خواهد بود. خود من قبلا این کار رو زیاد انجام دادم و شاید بعدا هم انجام بدم اما مشکل اینجاست همیشه اون کسی که باید بدونه داشتم بهانه میاوردم میدونسته، و اون هم خودم بودم و نتیجه هم بد شدن حال خودم بوده.

با اینکه همیشه به خواهر کوچیکم میگم منتظر کمک کسی نباش و خودت با سرعت کم شروع کن اما هنوز خودم کاملا نتونستم این عادت بد رو کنار بذارم. درسته که من شروع می کنم و منتظر کسی نمیمونم اما توی راه تقصیراتم رو نمی پذیرم. شاید به خاطر اینکه تحمل شکست برام سخته و اینطوری به خودم میگم حداقل این شکست تقصیر من نبود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

باورها

با پررنگ شدن نقش دیگری برای تایید و معنی دادن به فرد، معیار و ارزش های درونی او کمرنگ و بی ارزش می شود. پس حضور دیگران از آن رو بر زندگی فرد سنگینی می کند که او وزن، اعتماد و ارزش خود را گم کرده و از دست داده  است. حال آنکه نیازی نیست برای اطمینان از درستی اعمال یا دست یافتن به یک احساس خوب، دیگران را هم متقاعد نمود که چون ما بیندیشند.

در حقیقت، تلاش زیاد برای متقاعد کردن دیگران از آن روست که شخص به باورهای خود اعتماد و اعتقاد ندارد.

📖 به سوی خویشتن از یاد رفته/ پادرا فریادیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

ماجرای همیشگی

او، همانند دیگر افراد بشر و به ویژه روس ها، از چنین افکاری رنج می برد، رنج دیدن و باور کردن همه چیزهای خوب و حقیقی و در همان حال، مشاهده شرارت  گناه که بخش مهمی از زندگی انسان را در بر گرفته بود. او به وضوح شرارت و فریبکاری را با چشمان خود می دید. حتی در زندگی او نیز این چیزها وجود داشت. هرچه تلاش می کرد و دست به هر کاری می زد، شرارت و فریبکاری به سراغش می آمد و او را از کار کردن باز می داشت، در عین حال مجبور بود زندگی کند و شغلی داشته باشد. تحت چنین فریبکاری ها و شرارت هایی، زندگی کردن، وحشتناک بود و به همین دلیل او سعی می کرد از همه چیز کناره گیری کند و این صفات بد را به فراموشی بسپارد.

📖 جنگ و صلح/ تولستوی


پ.ن: ماجرای همیشگی آدم ها بدون توجه به زمان و مکان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

عالی ترین خرد

- از زمان آدم ابوالبشر تا کنون، در راه شناسایی او کوشش ها و مجاهدت های زیادی صورت گرفته و کسی به طور یقین به کنه وجودش پی نبرده است و تا رسیدن به هدف، راه بی نهایت دراز است. فقط مشکل عدم درک ما در شناسایی اوست و عظمت بیش از حد او که در ذهن ما نمی گنجد.

او براساس زندگی درک می شود نه با عقل، با کلمات و واژه های علمی و روشن... فیزیک، تاریخ، شیمی و دانش های دیگری که هر یک جداجدا و مجزا تحقیق می کنند و در پی یافتن علت العلل هستند، نمی توانند ما را به سوی او هدایت کنند.

- من نمی فهمم به چه دلیل عقل انسان نمی تواند به آن دانشی که شما درباره آن بحث می کنید، دست یابد!

- عالی ترین خرد و حقیقت مانند شبنم پاکی است که می خواهیم آن را با همه وجود خود جذب کینم. ما می توانیم این مایع پاک را در ظرفی ناپاک بریزیم و بعد، از پاکی آن حرف بزنیم؟ فقط با تطهیر و تصفیه باطن می توانیم آن شبنم حقیقت  را در کمال پاکی جذب کنیم و مصفا نگه داریم!...

عالی ترین خرد تنها به منطق و عقل متکی نیست. علم کل، علمی است که دستگاه آفرینش و مقام انسانی را از طریق آن بتوان توضیح و تفسیر کرد.

📖 جنگ و صلح/ تولستوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

زندگی کن

چرا با او وصلت کردم؟ چرا به او اظهار عشق کردم؟ چرا به او گفتم که دوستش دارم؟

همه چیز در او بود. پس من خودم را باید ملامت کنم. خودم سزاوار سرزنش هستم و باید تحمل کنم... در آینده چه خواهد شد؟ یک بدنامی، زندگی بد و بدبختی؟

همه چیز کثافت است. بدنامی برای نام و افتخار و عنوان خانوادگی، همه چیز به هم مربوط است و هیچکدام تقصیر من نیست... حق با کیست؟ هیچکس. فقط زندگی کن تازمانی که زنده ای، شاید فردا مرده باشی، همان طور که ممکن بود ساعتی پیش بمیری! این ناراحتی ارزشمند است! وقتی که میبینی زندگی فقط یک لحظه است خاصه وقتی که آن را با ابدیت و کائنات مقایسه میکنی!

📖 جنگ و صلح/ تولستوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

سرزنش

حاضر بود هرچه داشت بدهد، اسب و زمین هایش را، تا با مردم در صلح و صفا زندگی کند، مانند کسی که، اینطور گفت: مانند کسی که چیزی برای سرزنش خودش نداشته باشد.

📖 مکالمه در سیسیل/ الیو ویتورینی


پ.ن: برام سوال شد که کسی هست که توی زندگیش هیچ چیزی برای سرزنش خودش نداشته باشه؟ حتی یک چیز خیلی خیلی کوچیک؟ بنظر خودم همچین چیزی ممکن نیست چون زندگی هیچوقت به نهایت کمالی که ما بخوایم پیش نمیره. شاید کسی از زندگی الانش راضی باشه اما از زندگی گذشته ای که اونو به اینجا رسونده هم تماما راضیه؟ حتی اگر انقدر بزرگ فکر نکنم در طول روز توی مکالمات آدم بالاخره یک چیزی برای سرزنش خودش پیدا میکنه.

نظرم اینه که اگر کسی برای هیچ چیزی خودش رو سرزنش نکنه شاید از اون دسته ای باشه که برای هر اتفاق زندگی شون یکی رو پیدا میکنن که تقصیرها رو گردن اون بندازن و مسلما این هم خوب نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

نثار کردن

معمول ترین اشتباه مردم این است که نثار کردن را با «ترک» چیزها، محروم شدن و قربانی گشتن یکی می دانند. کسانی که هنوز منش های آنان به اندازه کافی رشد نیافته و از مرحله گرفتن، سود بردن و اندوختن فراتر نرفته اند... مردمی که جهتگیری اصلی آنان بارور نیست، احساس می کنند که نثار کردن فقر می آورد... به عکس، عده ای آن را نوعی فضیلت به معنی فداکاری می دانند. اینان فکر می کنند که درست به همان دلیل که نثار کردن عملی دشوار و ناگوار جلوه می کند، انسان باید نثار کند و ببخشد [والد].

برای کسی که دارای منشی بارآور و سازنده است [بالغ]، نثار کردن مفهوم کاملا متفاوتی دارد. نثار کردن برترین مظهر قدرت آدمی است. در حین نثار کردن است که من قدرت خود، ثروت خود و توانایی خود را تجربه می کنم. تجربه  نیروی حیاتی و قدرت درونی، که بدین وسیله به حد اعلای خود می رسد، مرا غرق در شادی می کند. من خود را لبریز، فیاض، زنده و در نتیجه شاد احساس می کنم. نثار کردن از دریافت کردن شیرین تر است، نه به سبب اینکه ما به محرومیتی تن در می دهیم، بلکه به این دلیل که شخص در عمل نثار کردن، زنده بودن خود را احساس می کند [خوب].

📖 وضعیت آخر/ تامس. ا. هریس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

سه شخص در یک بدن

«تحلیل رفتار متقابل» بر این اساس است که همه‌ ی ما سه شخصیتیم در یک قالب. گاهی مانند بچه‌ ی کوچک رفتار می‌ کنیم که در گذشته بودیم، گاهی به‌ صورت والدی که حرکاتش شبیه حرکاتی است که در والدین خود مشاهده می‌ کردیم و گاهی نیز مانند فردی واقعیت‌ گرا که اطلاعاتی را کسب می‌ کند و آن اطلاعات را به جریان می‌ اندازد و فکر می‌ کند و تجزیه‌ و تحلیل می‌ کند و پیش‌ بینی می‌ کند و احتمالات را تخمین می‌ زند و تصمیم می‌ گیرد و مسائل را حل می‌ کند ما در هر لحظه از زندگی خود، در یکی از این سه حالت هستیم. در یک آن می‌ توانیم از یکی به دیگری تبدیل شویم. در این تغییر، همه‌ چیز ما نیز تغییر می‌ کند: ظاهر جسمی، صدا، طرز تنفس، کلمات، حرکات و… این حالت‌ ها نقش نیست بلکه واقعیت است هر حالت از طریق باز نواخت رویدادهای ضبط‌ شده در گذشته، متضمن اشخاص واقعی و زمان‌ های واقعی و مکان‌ های واقعی و تصمیم‌ های واقعی و احساس‌ های واقعی ایجاد می‌ شود» 

📖 ماندن در وضعیت آخر/ تامس ای. هریس، امی ب. هریس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

دایی جان ناپلئون

سلام بلاخره دایی جان ناپلئون هم تموم شد.

ولی اصلا دوست نداشتم تموم بشه. خیلی خیلی قشنگ بود و خنده دار که اگه برش میداشتم خیلی چیزهای کمی باعث می شد بذارمش کنار.

بهترین و خنده دار ترین قسمت داستان به نظر من اون جایی بود که «آقا جان» این طرف حیاط میخواد مهمونی مجلل بگیره یهو میبینه «دایی جان» اون طرف داره پرچم سیاه وصل میکنه. شیوه تعریف کردن نویسنده عالی بود، با تمام شخصیت هاش هم میشد ارتباط برقرار کرد کاملا و البته پایان کتاب هم خیلی خوب بود.

(📖 دایی جان ناپلئون/ ایرج پزشک راد)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

از پناهگاهت خارج شو

خدا هر لحظه در حال کامل کردن ماست، چه از درون و چه از بیرون. هرکدام ما اثرِ هنری ناتمامی است. هر حادثه ای که تجربه میکنیم، هر مخاطره ای که پشت سر میگذاریم، برای رفع نواقصمان طرح ریزی شده است. پروردگار به کمبودهایمان جداگانه می پردازد، زیرا اثری که انسان نام دارد در پی کمال است.

📖 ملت عشق/ الیف شافاک


پ.ن: گاهی براساس چیزهایی که میخونم یا میشنوم، میفهمم که بعضی عقایدم خامه و مال کسایی که اول راه هستند. اما اینکه این رو میفهمم باعث نمیشه عقیده ام تغییر کنه و گاهی زیادی بهش میچسبم چون قانع نشدم. اما کسی قرار نیست برای قانع کردن ما بیاد اگر بخوام پخته بشن باید از دایره امن خودم بیام بیرون و بدون ترس با خودم مذاکره کنم تا ببینم در نهایت چه عقایدی میمونن و کدوم ها تغییر میکنن. اینکه ایده آل و کامل نباشن اهمیتی نداره اما شاید از قبلی ها یک قدم جلوتر بیوفتند، به شرطی که خودِ فعلی از خودی که اون عقاید رو ثبت کرده پخته تر شده باشه نه گمراه تر!

از پناهگاهت خارج شو و ببین چقدر از عقایدت باقی میمونن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه