آری، اینگونه اند مردمی که حق دانستن و قضاوت کردن، این حیاتی ترین حقوق خویش را، به دیگران واگذار می کنند و راهشان را نه با تکیه بر آگاهی و شناخت، بل بر اساس اعتماد یکپارچه به رهبران می پیمایند و تسلیم اراده ی  کسانی می شوند که مصالح ایشان، چه بسا، همیشه با مصالح و آرمان های توده یکی نباشد.

امروز، چشم به حرکت رهبری می دورزند که روزگاری، به دلیلی، کسب حیثیتی کرده است -شاید کاذب- وبه راه او می روند، و فردا، به دلیلی دیگر، روی از او می گردانند و به جبهه ی دیگری نقل مکان می کنند؛ و در همه حال، ساده لوحانه  و معصومانه آلت فعل اند و بر انگیخته شده به دست کسانی که منافع شان، رشد آگاهی توده ها را ایجاب نمی کند.

و تا آن هنگام که راهبران و پیشگامان، مظهر ارادهی آگاه توده ها نباشند، و تا توده ها، سوای شعور تاریخی شان، خود به مرحله ی تحلیل عینی لحظه به لحظه حوادث نرسند، فریب خوردن، و به بیراهه کشانده شدن، و تن به تقدیر آوارگی و درماندگی سپردن، برای توده ها، امریست نه چندان غریب و بعید.

آنها که نمی جویند و نمی پرسند و نمی شناسند، خیل کوران را مانند، دلبسته ی بن عصای بینایی؛ و وای اگر آن بینا به راه خویشتن برود نه راهی که کوران را آرزوست؛ و وای اگر آن به ظاهر بینا، خود در معنا کوری باشد که بن عصای بیگانه یی را گرفته باشد...

و تا روزگار چنین است، خوب یا بد، ستاره حکومت خواهد کرد.

📖 آتش بدون دود/ نادر ابراهیمی


پ.ن: چه غم انگیز بود این کتاب، چقدر ناراحت کننده بود این همه جنگ و کشتار به خاطر غرور! کشتن هم وطن و همسایه خودت بدون دلیل...