من خواهم شنید...

۵۶ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

آن طور که ...

الیوم، مملکت ما از دیار کفر پلیدتر است! دست کم در کفرستان به قاعده ای آزادی هست که هرکسی آن طور که خواست، زندگی کند، اما اینجا اجبار است که آن طور که دیگران می خواهند، زندگی کنیم! آدم باید آن طور زندگی کند که خدا می خواهد، اما اگر نشد، آن طور که خودش می خواهد، به ز آن طور است که دیگران می خواهند...

📖 من او/ رضا امیرخانی


پ.ن: جالبه که بعد اینهمه سال هنوز هم شرایطمون تغییری نکرده، همیشه باخودم فکر میکردم انقلاب های بزرگ دنیا بعد چندین سال که از بحران خارج میشن یک پیشرفت بزرگ دنبالشون داشتن. اما چطوره که داستان کتاب برای زمان قبل از انقلابه و وقتی میخونمش حس میکنم برای زمان حال نوشته شده؟

چطوریه که وقتی سید مهدی شجاعی آخر کتاب سقای آب و ادب داره از علت قیام امام حسین (ع) میگه و از امر به معروف و نهی از منکر زمامداران امت، باز هم یاد حال میوفتم؟

دیگه تو چه زمانی به پیشرفت میرسیم؟ زمان کافی نگذشته؟ یا باید حداقل یک قرن رد بشه؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

امر به معروف و نهی از منکر

«اریدُ ان امُرَ بِالمَعروف و أنهی عَنِ المُنکَر و اُسیرُ بِسیرَةِ جَدّی وَ ابی علی بن ابیطالب»

من تلاش می کنم که کاروان امت جدم را به صراط مستقیم بازگردانم.

تلاش می کنم که در امتداد رسالت جدم و سیره پدرم، خوبی ها را احیا کنم و با بدی ها به ستیز برخیزم.

تلاش می کنم که سنت امر به معروف و نهی از منکر را در میان امت جدم احیاء و تثبیت و ترویج کنم.

تلاش می کنم که با بلندترین صدا در گوش تاریخ فریاد بزنم و این پیام را به گوش آیندگان اعم از پیروان و غیر پیروان برسانم که:

نسبت به حکام و زمامدارانتان بی تفاوت نمانید و آنان را به حال خود رها نکنید. این حکامند که اکثریت مردم و عوام از خلایق را به سعادت می رسانند و یا به تباهی می کشانند. چرا که عامّه مردم، خواه و ناخواه و دانسته و ندانسته از حکام خود رنگ می گیرند و تأثیر می پذیرند.

پس لحظه ای نگاهتان را از حکامتان بر ندارید و کمتر از آنی، این دو سلاح برنده و این دو نعمت تعیین کننده – امر به معروف و نهی از منکر – را زمین نگذارید.

چه اگر چنین کنید، چنان که پدرم امیر مؤمنان فرمود، خداوند بدترین شما را بر شما حاکم خواهد ساخت و زمام امورتان در اختیار شرورترین شما قرار خواهد گرفت و خواری و ذلت، سرنوشت محتومتان خواهد بود.

امر به معروف و نهی از منکر حقی است که خداوند متعال به امت اسلام عطا فرموده تا حکام و زمامداران شان را در مسیر صلاح و سداد و عدالت نگاه دارند و مراقبت کنند و در صورت بروز انحراف و ارتکاب خلاف، با عزت و اقتدار به انزال و اصلاحشان بپردازند. این حق، توسط جدّم پیامبر اکرم، تبیین شد و توسط پدرم علی بن ابیطالب جامه عمل پوشید.

اما... اما از این پس، بدل به تکلیف خواهد شد. و آنان که مرا امام خود میدانند و تبعیت از مرا فریضه می شمرند، در چنین شرایطی موظفند که همانند من عمل کنند.

«و لکم فیَّ اسوة»

اگر موفق شوند که آنان را از خلاف و انحراف و ظلم و اجحاف باز دارند که به تکلیف خود عمل کرده اند و خیر و سعادت هر دو جهان را به کف آورده اند. و اگر موفق نشدند، حق ندارند که تن به ذلت دهند و دست بیعت در دست ستمگران بگذارند.

«لا والله. لا اعطیکم بیدی إعطاء الذّلیل و لا افِّرُ فِرار العبید.

نه. به خدا سوگند که نه حاضرم دست بیعت و ذلت به دست شما بسپارم و نه چون بردگان از مقابلتان بگریزم.»

انسان مومن در این وضع و حال، شهادت را بر زندگی خفت بار ترجیح می دهد و مشتاقانه به دیدار پروردگارش می شتابد.

 📖 سقای آب و ادب/ سید مهدی شجاعی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

عباسِ حسین

حسین هنوز چند گام مانده به عباس، از اسب فرود می آید و تتمّه توان و باقی رمقش را در زانوان لرزانش می ریزد که تا رسیدن به عباس، همراهی اش کنند.

و همراهی‌­اش می­‌کنند. درست تا همان‌جا که او ایستادن و ایستاده ماندن را ضروری می‌شمرد، درست تا آستانه پیکر عباس.

در این نقطه، او ایستادن را نمی­‌خواهد، حتی اگر بتواند.

این‌جا که عباس به خاک و خون نشسته است، حسین ایستاده ماندن را خلاف اخوت و مروت می­‌شمرد اگر چه عباس، خود برای ایستاده ماندن حسین، به خاک و خون نشسته باشد.

اکنون و این‌جا غریب­‌ترین زمان و مکان عالم امکان است.

آن‌چه اکنون و این‌جا می­‌گذرد در تاریخ هستی، سابقه و مثل و بدیل ندارد.

و از این پس نیز، مادر گیتی محال است که شبیه این حادثه را به دنیا بیاورد.

اکنون، اینجا ملتقای خورشید و ماه است. نقطه­‌ای است از زمان و مکان که خورشید و ماه به هم می‌­رسند.

این‌جا و اکنون همان «آن»ی است، همان زمان و مکانی است که منظومه شمسی در هم می­‌پیچد، از قواعد عادت و روال می­‌گریزد و دست به دامان محال می‌­آویزد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

شریعت، طریقت، معرفت، حقیقت

شریعت مانند چراغ است، روشنایی می بخشد. اما نباید فراموش کرد که چراغ هنگام راه رفتن در تاریکی به کار آن می آید که جلو پایت را ببینی. بعد از شریعت نوبت طریقت است، بعد از طریقت نوبت معرفت، بعد از معرفت هم نوبت حقیقت! اگر جهت اساسی فراموش شود و انسان شریعت را نه وسیله که هدف بشمرد، آن چراغ دیگر چه فایده ای دارد؟

📖 ملت عشق/ الیف شافاک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

نظریه ارسطو

ارسطو معتقد است سه نوع خوشبختی وجود دارد. نوع اول خوشبختی زندگانی سرشار از شادی و لذت. نوع دوم خوشبختی زندگانی شهروندی آزاد و مسئول. نوع سوم خوشبختی زندگانی فیلسوفانه و اندیشمندانه.

ارسطو آنگاه می افزاید که هر سه ضابطه باید در آن واحد وجود داشته باشد تا انسان به خوشبختی و خرسندی برسد. ارسطو هرگونه عدم تعادل را رد می کرد. چنانچه امروزه می زیست لابد می گفت عقل سالم در بدن سالم است. کسی که فقط به رشد بدن خود بپردازد درست به اندازه کسی که فقط مغز خود را به کار برد نامتعادل است. هر دو افراط نشانه کژراهگی در زندگی است.

این اصل در مورد روابط انسان نیز صادق است. ارسطو در اینجا هم «حد اعتدال» را توصیه می کند. باید نه ترسو بود نه بی باک: باید شجاع بود (کمی شجاعت ترسویی است و زیادی شجاعت بی باکی). باید نه خسیس بود نه مسرف: باید سخاوتمند بود (سخاوت کم خست است و سخاوت زیاد اسراف) همین طور در خوردن باید اندازه نگه داشت. کم خوری و پرخوری هر دو خطرناک است. اخلاقیات افلاطون و ارسطو هر دو بر پایه پزشکی یونان استوار است: فقط با اعتدال و تناسب می توان به زندگی خوش و «سازگار» نائل شد.

📖 دنیای سوفی/ یوستین گردر


 پ.ن: تا اینجای کتاب رو که خوندم داشتم فکر میکردم به به ارسطو عجب تفکرات زیبایی داشته عجب آدم بافکری بوده که یکهو نظریاتش راجع به زن و مرد رو توی صفحه بعد خوندم و... در عجبم آدمی که اینقدر میتونست فکر کنه راجع به دنیای اطرافش یعنی واقعا تفکرش این بود راجع به جنسیت بشریت؟؟؟ واقعا خیلی تاسف داره فکر کنم هیچوقت با زنی رابطه ای نداشته! حس میکنم حرفاش حتی دیدگاه خودش رو هم نقض کرده.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

رسم لوطی گری

- تو برای چی رو میگیری؟

+ خب برای اینکه نامحرم نبیندم... قبول! کریم هم نامحرم است، اما...

باب جون گل از گلش شکفت. انگار چیزی کشف کرده بود. دست مریم را در دست گرفت:

- هان، بارک الله اشتباهت همین جاست. رو گرفتن برای فرار از نامحرم نیست. و اِلا من هم میدانم، نامحرم که لولو نیست، جخ پاری وقت ها مثل همین کریم، اصلا خودیه... نه! رو گرفتن برای این است که خدا گفته. خدا هم مثل رفیق آدمه. یک رفیق به آدم چیزی بگوید، لوطی گری میگوید بایستی انجام داد.

+ این درست که خدا گفته، اما حکمتش همان است که گفتم، برای فرار از ...

باب جون حرف مریم را برید:

حکمتش را ول کن. این جایش به من و تو دخلی ندارد. وقتی رفیق آدم چیزی از آدم خواست، لطفش به این است که بی حکمت و بی پرس و جو بدهی. اگر حکمتش را بدانی که به خاطر حکمت داده ای، نه به خاطر لوطی گری. جخ آمدیم و حکمتش را نفهمیدی، آن وقت چه؟ انجام نمیدهی؟

📖 من او/ رضا امیرخانی


پ.ن: چندین سال پیش که این کتاب رو خوندم عاشقش شدم با همه وجووود. هنوز توی رمان های ایرانی قشنگ تر از «من او» نخوندم. یک کتاب شاهکاره.

چند هفته پیش شب تولدم برای خودم کادو خریدمش و کلی ذوق کردم و دوباره نشستم به خوندنش و لذت بردن. هنوز هم لذتش زیاده و بار قبل اشتباه نکرده بودم. عزیزترین کتاب کتابخونه ام

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زمزمه

عادت

مگذار عشق به عادت دوست داشتن تبدیل شود...

مگذار که حتی آب دادن گل های باغچه، به عادت آب دادن گل های باغچه بدل شود!

عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست...

پیوسته نو کردن خواستنی ست که خود پیوسته خواهان نو شدن است و دگرگون شدن.

تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت آن.

" بهانه ها جای حس عاشقانه را خوب میگیرند "

احتیاط باید کرد...

📖 یک عاشقانه آرام / نادر ابراهیمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

نظریه افلاطون

افلاطون اعتقاد داشت همه چیزهایی که ما پیرامون خود در طبیعت می بینیم، همه چیزهای ملموس، همانند حباب آب است، چون هیچ چیز جهان محسوسات، دوام ندارد. همه، البته، می دانیم که هر انسان و هر حیوان دیر یا زود می میرد و می پوسد. حتی قطعه ای سنگ مرمر تغییر می کند و رفته رفته متلاشی می شود.

مقصود افلاطون این است که ما قادر نیستیم از چیزی که پیوسته در حال تغییر است شناخت حقیقی پیدا کنیم. و در مورد چیزهای متعلق به جهان محسوسات تنها می توان نظر و گمان داشت. شناخت حقیقی فقط از چیزهایی ممکن است که با عقل خود تشخیص می دهیم...

...اگر در کلاسی با سی تن دانش آموز نشسته باشی، و آموزگار از کلاس بپرسد زیباترین رنگ رنگین کمان کدام است، به احتمال، پاسخ های بسیار متفاوت می شنود. ولی اگر سوال کند حاصل 3*8 چیست، همه کلاس، انشاالله، یک جواب خواهند داد. چون اکنون عقل دارد حرف می زند و عقل، از جهتی، نقطه مقابل «چنین فکر می کنم» یا «چنین احساس می کنم» است. می توان گفت عقل مطلق جاودانی است زیرا تنها به حالات مطلق و جاودانی می پردازد...

...فرض کن کاجی مدور در جنگل بیابی. شاید شما بگویی «فکر کنم» کاملا گرد است، حال آنکه یووانا اصرار دارد یک طرفش کمی صاف است. (بعد بگو مگو بین شما در می گیرد!) ولی هیچکدام نمی توانید از آنچه به چشم می بینید شناخت حقیقی داشته باشید. از سوی دیگر می توانید با قطعیت تمام بگویید مجموع زاویه های دایره ٣٦٠درجه است. در اینجا در باره دایره ی آرمانی صحبت می کنید، دایره ای که شاید در جهان مادی وجود ندارد ولی می توان آن را به روشنی در ذهن مجسم ساخت...

خلاصه دریافت دقیق از چیزهایی که با حواس درک می کنیم ممکن نیست. ولی از چیزهایی که با عقل دریافت می شود می توان شناخت حقیقی داشت. مجموع زاویه های مثلث در هر شرایطی، همیشه 180 درجه خواهد بود. و حتی چنانچه کلیه اسب های جهان حسّی از یک پا بلنگند، اسب «مثالی» صحیح و سالم با چهارپا راه می رود.

📖 دنیای سوفی / یوستین گردر


پ.ن: بنظرم یکم به دوتا پست قبلی خودمم مربوط میومد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

مرگ رویاها

انسان هرگز نمی تواند دست از خواب دیدن بکشد. خواب و رویا غذای روح است همانند خوراک برای جسم. بسیاری از اوقات، در طی حیاتمان، رویاهایمان را از هم پاشیده و آرزوهایمان را بر باد رفته می بینیم، اما این ضروری است که به خواب دیدمان ادامه دهیم چرا که در صورت بروز خلاف این مطلب، روح ما خواهد مرد و آگاپه وارد آن خواهد شد.

... نبرد خوب همان نبردی است که خوب آغاز شده باشد، زیرا قلب ما خواهان آن می باشد و در زمان ها و دوران های قهرمانان و شوالیه های سوارکار، این امر آسان بوده، زیرا سرزمین های بسیاری برای فتح کردن وجود داشته و کارهای بسیاری برای انجام دادن، خودنمایی می کردند. اما امروزه دنیا تفاوت بسیاری کرده و نبرد خوب از میدان های جنگ به درون خود ما منتقل شده است.

نبرد خوب همانی است که به نام رویاهایمان آغاز می شود. در جوانی هنگامی که رویاهایمان با تمام قوا و نیرویشان در درون ما منفجر می شود، شجاعت زیادی داریم اما هنوز یاد نگرفته ایم که چگونه مبارزه کنیم. پس از تلاش بسیار، چگونگی مبارزه را می آموزیم اما دیگر شجاعت سابق را برای مبارزه نداریم. به همین خاطر ما بر علیه خودمان شورش کرده و تبدیل به بدترین دشمنان خود می شویم. ما گفتیم که رویاهایمان کودکانه بوده و به سختی تعبیر شدنی می باشند، چرا که نتیجه و حاصل نا آگاهی ما از واقعیت های زندگی هستند. ما رویای خودمان را می کشیم برای این که از یک نبرد خوب می ترسیم.

... اولین نشانه که ما در حال کشتن رویاهایمان هستیم، فقدان زمان است. مشغول ترین افرادی که شناخته ام همیشه در زندگی شان وقت آزاد برای همه چیز داشته اند. آنهایی که هیچ کاری انجام نمی دادند، دائم خسته بوده و حتی موفق به انجام کارهای مختصرشان هم نمی شدند و همیشه گلایه داشتند که روز بیش از حد کوتاه است. در حقیقت از روبرو شدن با نبرد خوب می ترسیدند.

دومین نشانه مرگ آرزوهایمان، اطمینان و یقین های ما هستند. چون نمی خواهیم زندگی را همانند یک ماجرای بزرگ در نظر بگیریم، خودمان را در توقع کمی که از هستی داریم، عاقل، عادل و صحیح می دانیم. ما به فراسوی حصارها و دیوارها نگاه کرده و به صدای پرتاب نیزه های تشنه پیروزی جنگجویان گوش می دهیم، اما هرگز متوجه شادی و خوشحالی بزرگی که در قلب افراد در حال نبرد در جریان است، نمی شویم. زیرا برای آنها نه شکست مهم است و نه پیروزی، فقط مهم شرکت کردن در نبرد خوب است.

نشانه سوم مرگ رویاهایمان، صلح است. زندگی ما به بعدازظهر یکشنبه کشیده می شود، بدون آن که چیزهای مهمی خواستار شده و بیش از حد توانمان تلاش کنیم و چیزی بخواهیم. فکر می کنیم دیگر بالغ شده ایم، تخیلات کودکانه را رها کرده و موفق می شویم خودمان را شخصا و به صورت حرفه ای از قوه به فعل تبدیل کنیم و وقتی فردی هم سن و سال ما اظهار می کند که هنوز از زندگی اش این و آن چیز را می خواهد، شگفت زده و متعجب می شویم. اما در حقیقت، در اعماق قلبمان می دانیم که رویداد واقعی این است که ما از مبارزه به خاطر رویاهایمان و آغاز جنگ و نبرد خوب دست کشیده ایم.

 📖 خاطرات یک مغ / پائولو کوئلیو


پ.ن: این قسمت از کتاب به نظرم خیلی در مورد خیلی ها صدق می کنه شامل خود من که باعث هم شد یکم به خودم فکر کنم. برای همین نوشتم براتون شاید یکی مثل من خوند و خوشش اومد و تصمیم گرفت به انجام یک کاری.

در ضمن من قسمت های داستانی وسطش رو حذف کردم چون کسایی که نخونده باشن متوجه داستان نمی شدند و بیهوده بود.

امیدوارم همه غرق نبردهای خوب بشین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

آیات خلقت

«احتمالا برای تو و خیلی های دیگه این چیزها به این دلیل اهمیت دارند چون عجیبند اما هانی، من به تو می گم اگه یه ذره فکر کنی، اگه یه ذره رو موضوع تمرکز کنی می بینی که این چیزها اصلا عجیب نیستند. یعنی اگه هم عجیب باشند نسبت به چیزهایی که واقعا عجیبند اصلا اهمیتی ندارند. منظورم اینه اگه هر روز از درخت چنار سیب بیرون بیاریم کم کم دیگه کسی تعجب نمی کنه. وقتی یه چیز رو مدام تکرار کنی دیگه نه جالبه نه عجیب. اما خود سیب و چنار چی؟»

حالا درست ایستاده بود چند سانتی‌ متری صورتم. آن‌ قدر نزدیک شده بود که با این‌ که هوا تاریک بود، می‌ توانستم تمام جزئیات صورتش را ببینم. سگی از دور چند بار پارس کرد و بعد ساکت شد. مراد گفت: «اگه یه ذره فکر کنی می‌ بینی این که سیبی هست و چناری هست یا اون سنگ وسط آسفالت هست،‌ خودشون عجیب‌ ترین چیزهای عالمند که می‌ تونند بزرگ‌ ترین نابغه‌ها رو تا ابد گیج کنند. و البته گیج هم کرده‌ ند. منظورم اینه به جای فکر کردن به نسبت بین چیزها، به چیزها، به خود چیزها فکر کن. به بودن چیزها. من واقعاً نمی‌ فهمم کسی که از بیرون اومدن سیبی از چناری شگفت‌ زده می‌ شه چه‌ طور خود سیب و چنار مبهوتش نمی‌ کنه؟!»

📖 عشق و چیزهای دیگر / مصطفی مستور


پ.ن: نمیدونم برای شما هم اتفاق افتاده که چیزهای کوچک و دم دستی به نظرتون عجیب بیاد یا نه اما برای من زیاد اتفاق افتاده. چیزهای خیلی معمولی مثل یک برگ، یک حشره یا انگشتای دست خودم رو وقتی که با چشم دیگه ای نگاهشون میکنم و فکر نمیکنم این فقط یک برگ سادس چیزهای بیشتری به چشمم میاد و بعضی وقتا هم جالبن و واقعا حس آیه بودن موجودات آفرینش رو درک میکنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه