مادر گفت: این پرفکشن ها را روشن کن، جاوید.
 گفتم: حالا؟ مردم به ما میخندند، چله تابستان و بخاری؟
 گفت: سال و ماه به هم ریخته، علتش این است که آدم ها به حق خودشون قانع نیستند. ظهر داشتیم از گرما خفه می شدیم، حالا از سرما نمی‌توانیم بخوابیم.
جاوید گفت: این‌ها مال ظلم است، آه مظلوم خورشید را می‌کشد.

📖 سال بلوا/ عباس معروفی


پ.ن: نمیدونم چرا قدیما آه مظلوم خورشید رو خاموش می کرده، نمیدونم چرا الان دیگه آه مظلوم کاری نمیکنه.

وقتی داستان هایی که زمان وقوع شون گذاشته هست رو میخونم خیلی از این دیالوگ ها زیاده، اما چرا الان دیگه از این خبرا نیست؟

یعنی این حرفا همش مال کتاباست و حتی زمان قدیم هم اتفاق نمی افتاده؟ یا الان شانس ماست که دیگه دنیا حوصله معجزه و لوطی گری رو هم نداره؟