یکی از دوستام قبلا بهم گفته بود کتاب برادران کارامازوف بهترین کتاب داستایوفسکی بوده براش و خیلی دوستش داره و میخواد اگر بتونه دوباره هم بخونش. منم پارسال رفتم خریدمش تا ببینم چطوریه.

البته که امسال خوندمش چون بعد از اینکه خریدمش حس کردم توی مود رمان خوندن نیستم و دلم کتاب غیر داستانی میخواد و حالا که باز از اون فاز خارج شدم تصمیم گرفتم بخونمش و تا حالا تقریبا 300 صفحه اش رو خوندم.

با توجه به اینکه وقتی جنایت و مکافات و ابله رو میخوندم (مخصوصا ابله) خیلی با الان متفاوت بودم و به خیلی چیزا اینجوری که الان فکر میکردم فکر نمیکردم و خب خیلی اینها توی لذت از کتاب های سبک داستایوفسکی تاثیر داره باید بگم که آره برادران کارامازوف بهتر بود.

البته مطمئن نیستم اگه دو کتاب قبلی رو حالا بخونم بازم نظرم این باشه چون اونارو توی یک فاز دیگه بودم وقتی که خوندم و مخصوصا از «ابله» اصلا خوشم نیومد.

دیشب با یکی از دوستام که حرف میزدم راجع به این قضیه میگفت اونم همینطوریه و سال به سال یا حتی کمتر احساس میکنه درکش از کتابایی که میخونه فرق میکنه و وقتی یه کتاب رو بعد از چند سال دوباره میخونی (صرف نظر از اینکه بار دوم آدم چیزهای بیشتری میفهمه) میبینی دفعه قبل اصلا حساب نیست و الان خیلی چیزارو بهتر درک میکنی.

مخصوصا حدود 20 صفحه ای که جدیدا خوندم خیلی برام جالب بود که دوست دارم بنویسمش اینجا ولی خب خیلی خیلی زیاد میشه و فکر نکنم که بشه برای همین باید اگه میخوام بذارمش چندتا پارگراف مهمترش رو پیدا کنم و بذارم.