من خواهم شنید...

همبستگی

این که می گویی هر آدمی به جز عهده دار بودن سنگینی بار گناه خودش مسئول انسان های دیگر هم هست کاملا درست است و بسیار جالب که نشان می دهد تو چه قدر عالی آن را به صراحت دریافتی. در حقیقت وقتی مردم به این موضوع پی ببرند، آن وقت ملکوت خداوند بر زمین تحقق خواهد یافت و دیگر رویا نخواهد ماند.

... تو از من می پرسی که چه زمانی آن رویا محقق خواهد شد. آن روز خواهد رسید، اما نخست باید دوره انزوای انسانی تمام شود.

... همان انزوایی که به خصوص در عصر ما همه جا را فرا گرفته و تا به پایان نرسد کاری از پیش نمی رود. به این زودی ها پایانش نمی رسد. زیرا هر کس می کوشد خودش را حفظ کند. همه تلاش می کنند برای خود و به تنهایی کمال زندگی را تجربه کنند و کوشش های آنها به نابودیشان منجر می شود. و به جای به خود رسیدن، به نابودی و انزوای بیشتری دچار می شوند.

در عصر ما همه انسان ها جدا از یکدیگر زندگی می کنند. هر کس در سوراخ خود می خزد و از همسایه خود دوری می کند. خودش را پنهان می کند و هرچه دارد مانند موش به سوراخ میبرد و همیشه سعی می کند با دیگران با فاصله زندگی نماید و آن فاصله را حفظ کند. او برای خود ثروت می اندوزد و فکر میکند چه قدر قوی است و چه قدر در امان به سر می برد. اما این انسان دیوانه درک نمی کند که هر چه قدر ثروت بیشتر بیاندوزد عمیق تر در منجلاب نابودی خود فرو می رود. او تنها به خود متکی ست و خودش را از کل انسان ها جدا می کند. به ذهنش آن چنان تعلیم داده که به کمک دیگر انسان ها و آدم ها اعتقاد نداشته باشد و همیشه در ترس از دست دادن حقوق و پولی که برای خود کسب کرده به سر ببرد.

تاسف آور است انسان های معاصر از درک این مسئله عاجزند که امنیت واقعی فرد در گرو تلاش های افراد منزوی نیست، بلکه به همبستگی کل انسان ها بستگی دارد. اما پایان این انزوای وحشتناک انسان فرا خواهد رسید و همه در ک خواهند کرد که چه قدر به طور غیر طبیعی از یکدیگر جدا مانده اند. روح زمانه چینین خواهد شد و همگان تعجب خواهند کرد که چطور اینسان مدت درازی در تاریکی به سر برده و از دیدن نور عاجز مانده بودند.

📖 برادران کارامازوف/ داستایوفسکی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

نقل قول های بسیار

وای من متنفرم از کتابایی که دو خط از خودشون میگن بعد 2 صفحه نامه ها و ایمیل هایی که طرفداراشون براشون فرستادن رو میذارن که صحت قضیه به ما ثابت شه!!!

بعد همش برای من سواله اولین بار که این کتابو چاپ کردی که اینهمه نامه نداشتی بذاری توش کتابت چند صفحه میشد؟ یعنی یبار چاپ میکنن کتابو بعد که نامه ها میاد دوباره نامه هارو اضافه میکنن دوباره چاپ میکنن؟

جان ما اصل موضوعو بگو برای چی برای یه موضوع ساده 100 تا مثال میزنی بابا فهمیدیم!

نمیدونم چرا حالا انقدر عصبانی شدم این دومین کتابیه که اینجوری اذیتم میکنه ولی نمیدونم چرا انقدر آزارم میده شاید چون از کتاب قبلی خیلی بدم اومد، نمیدونم. هرچیم هی مثالاشو رد میکنم که برسم به اصل موضوع میبینم اصلا اصلی در کار نیست همش مثاله و من رسیدم بخش 4 (صفحه 50)  و کل محتوای اصلی رو میشه توی 2 صفحه خوند...

📖 قانون 5 ثانیه/ مل رابینز

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زمزمه

Minority Report

من معمولا خیلی درک نمیکنم فیلم هایی رو که آینده یا گذشته رو تغییر میدن چون هرچی فکر میکنم تاثیر مستقیم روی حال حاضر داره و اگه تغییرش بدی بعد چجوری در همچین حالی هستی! البته بهرحال خیلی از این ژانر خوشم میاد و حتما فیلم های این ژانر رو نگاه میکنم و فکر کنم از فیلم هایی که این تاثیرگذاری رو خیلی خوب نشون داد Looper بود و کمتر میشد ازش ایراد پیدا کرد.

امروز فیلم Minority Report رو دیدم، علاوه بر این ژانرش یه سبک دیگه که اونم دوست دارم رو هم داشت اینکه مامور یک سازمانی توسط خود همون سازمان میوفتن دنبالش بعدم تصمیم میگیره سازمان رو خراب کنه (که خدای این سبک به نظرم سریال نیکیتا بود).

خلاصه در کل فیلم خوبی بود ولی من بازم نفهمیدم چطوری یک آینده ای پیش بینی شد که اگر پیش بینی نمیشد اتفاق نمی افتاد!؟؟ خب اگه تو پیش بینی نمیکردی که اصلا اتفاق نمی افتاد اخه! تو پیش بینی کردی بنده خدا مجبور شد بره ببینه قضیه چیه بعد اتفاق افتاد! خب اینکه نشد کار! بعد همچین چیزی چجوری حالا پاپوش بود آخه اینم نفهمیدم یه یارویی رو به جای قاتل بچه یارو جا زدن که بره پیداش کنه و بکشش ولی هیچ سرنخی از اون بجز همین پیش بینی نداشت تازه اصلا توی پیش بینی هم نمیدونست قاتل بچه شه (که نبود). خب لعنتی قاتل اصلی بچه ات داره ول میگرده اگه راست میگی بدون هیچ سرنخی برو اونو پیدا کن، چرا اونو پیشگویی نکردن. 

حالا باز اگه از این یارو که خودشو قاتل جا زده بود یه سرنخی توی زندگی نقش اصلی میذاشتن اونوقت میشد گفت که این میره دنبالش پیداش میکنه و میکشش و خب دیگه این قضیه بخاطر پیشگویی اتفاق نمی افتاد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زمزمه

دلرحم و دلسوز

اگر میتونستین یک خصوصیت رو به تمام آدم ها بدین که همه اون رو داشته باشین شما چه خصوصیتی رو انتخاب میکردین؟

من فکر میکنم که دلسوزی و دل رحمی رو انتخاب میکردم، فکر میکنم اگه کسی دلسوز باشه نه دلش میاد جرم و جنایتی کنه چون دلش برای بقیه که حقشون ضایع میشه میسوزه نه آدمی یا حیوونی رو آزار میده و میتونه ببینه اذیت بشن، و باز چون نمیتونه آزار بقیه رو ببینه برای بقیه هرکاری از دستش بر میاد انجام میده. باعث میشه دیگه هیچوقت جنگی نباشه و شاید بشه کسی حتی فقیر هم نمونه.

شاید حتی دلش برای طبیعت و کره زمین هم بسوزه و اینقدر ویرانش نکنه، روی آثار تاریخی یادگاری ننویسه، کسی رو با حرفاش اذیت نکنه و حق کسی رو ضایع نکنه.

به نظرتون دلرحمی یا دلسوزی میتونه همچین کاری بکنه؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

تناقض

چرا یک قانونی تعیین میکنیم که بعدش میلیون ها فیلم برای فرهنگ سازی جهت استفاده نکردن از اون قانون بسازیم!؟

کاش بعضی وقت ها یکم انعطاف رو بلد بودن قانون گذارها

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

برادران کارامازوف

یکی از دوستام قبلا بهم گفته بود کتاب برادران کارامازوف بهترین کتاب داستایوفسکی بوده براش و خیلی دوستش داره و میخواد اگر بتونه دوباره هم بخونش. منم پارسال رفتم خریدمش تا ببینم چطوریه.

البته که امسال خوندمش چون بعد از اینکه خریدمش حس کردم توی مود رمان خوندن نیستم و دلم کتاب غیر داستانی میخواد و حالا که باز از اون فاز خارج شدم تصمیم گرفتم بخونمش و تا حالا تقریبا 300 صفحه اش رو خوندم.

با توجه به اینکه وقتی جنایت و مکافات و ابله رو میخوندم (مخصوصا ابله) خیلی با الان متفاوت بودم و به خیلی چیزا اینجوری که الان فکر میکردم فکر نمیکردم و خب خیلی اینها توی لذت از کتاب های سبک داستایوفسکی تاثیر داره باید بگم که آره برادران کارامازوف بهتر بود.

البته مطمئن نیستم اگه دو کتاب قبلی رو حالا بخونم بازم نظرم این باشه چون اونارو توی یک فاز دیگه بودم وقتی که خوندم و مخصوصا از «ابله» اصلا خوشم نیومد.

دیشب با یکی از دوستام که حرف میزدم راجع به این قضیه میگفت اونم همینطوریه و سال به سال یا حتی کمتر احساس میکنه درکش از کتابایی که میخونه فرق میکنه و وقتی یه کتاب رو بعد از چند سال دوباره میخونی (صرف نظر از اینکه بار دوم آدم چیزهای بیشتری میفهمه) میبینی دفعه قبل اصلا حساب نیست و الان خیلی چیزارو بهتر درک میکنی.

مخصوصا حدود 20 صفحه ای که جدیدا خوندم خیلی برام جالب بود که دوست دارم بنویسمش اینجا ولی خب خیلی خیلی زیاد میشه و فکر نکنم که بشه برای همین باید اگه میخوام بذارمش چندتا پارگراف مهمترش رو پیدا کنم و بذارم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

modern family

امروز بالاخره فصل آخر modern family رو دیدم پایان خیلی خاصی نداشت (پایان the BiG BANG THEORY بهتر بود) ولی با این حال دوستش داشتم و به موقع تمومش کردن (شاید حتی یکم دیر) دیگه داشت کم کم دیر میشد و مثل BiG BANG آبکی میشد یکم. قسمت آخر که پشت صحنه بود هم خیلی جالب بود اینکه چطور همشون میگفتن واقعا مثل یک خانواده شدن با هم فکر میکنم این خاصیت تمام سریال های طولانی باشه بعد از یک مدت ادای یک خانواده، دوست و... رو در آوردن آدم دیگه خودشم باورش میشه.

به نظرم توی زندگی واقعی هم وقتی یک مدت ادای یک کاری رو دربیاری کم کم بهش عادت میکنی میشه جزوی از خودت حتی اگه از اولش با رغبت انجامش ندادی بعد از یک مدت طولانی دیگه تمومه.

نمیدونم آدم با ادای مهربونی در آوردن هم مهربون میشه کم کم؟ یا هر اخلاق خوب دیگه ای!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

یکی دیگه

میخوام یک مدت به عنوان یکی دیگه زندگی کنم، میخوام یک سری خصوصیاتی که هرگز در من نیست رو بازی کنم. میخوام ببینم اگه زندگی کاملا متفاوت بود چطور میشد؟ میتونم دووم بیارم توی نقش یکی غیر از خودم؟ دوست دارم تفاوتش با من خیلی زیاد باشه مهم نیست کدوم بهتریم فقط باید تفاوتش رو درک کنم. البته نمیخوام توی تله ی شخصیت ایده آل ذهنم هم بیوفتم و بشم کسی که آرزو دارم باشم، نه می خوام که فقط تجربه یه شخص دیگه بودن رو حس کنم کاش میشد کامل یه مدت عوض شد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

موی سفید

موی سفید گاهی معنا داره و گاهی در اثر طبیعت آدم به وجود میاد.
بهرحال فکر میکنم هر آدمی چندتا از لاخ موهای سفیدش با معنی سفید شدن، خیلی وقته یه موی سفید جلوی موهام میدیدم و میدونستم دلیل خاصی نداره برای موجودیتش.
 دیروز که دوستم یه لاخ سفیدم رو قیچی کرد و گفت این روی هوا واستاده بود قیچیش کردم فکر کردم همون موی کذایی رو قیچی کرده گفتم من بهش عادت داشتم چرا قیچیش کردی؟
به آینه دقت کردم دیدم از آخرین باری که بهش دقت کردم ۷،  ۸ تا لاخ دیگه بهش اضافه شدن و اونم قیچی نشده!
فهمیدم که اولین موهای سفید معنی دارم رو پیدا کردم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زمزمه

یک کلمه

هیچ فکرشو نمیکردم با فقط شنیدن یک کلمه که اشاره ای به خودم هم نداره چند ساعت گریه کنم.

بابا...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه