من خواهم شنید...

۲۶۲ مطلب با موضوع «خودنویس» ثبت شده است

از پناهگاهت خارج شو

خدا هر لحظه در حال کامل کردن ماست، چه از درون و چه از بیرون. هرکدام ما اثرِ هنری ناتمامی است. هر حادثه ای که تجربه میکنیم، هر مخاطره ای که پشت سر میگذاریم، برای رفع نواقصمان طرح ریزی شده است. پروردگار به کمبودهایمان جداگانه می پردازد، زیرا اثری که انسان نام دارد در پی کمال است.

📖 ملت عشق/ الیف شافاک


پ.ن: گاهی براساس چیزهایی که میخونم یا میشنوم، میفهمم که بعضی عقایدم خامه و مال کسایی که اول راه هستند. اما اینکه این رو میفهمم باعث نمیشه عقیده ام تغییر کنه و گاهی زیادی بهش میچسبم چون قانع نشدم. اما کسی قرار نیست برای قانع کردن ما بیاد اگر بخوام پخته بشن باید از دایره امن خودم بیام بیرون و بدون ترس با خودم مذاکره کنم تا ببینم در نهایت چه عقایدی میمونن و کدوم ها تغییر میکنن. اینکه ایده آل و کامل نباشن اهمیتی نداره اما شاید از قبلی ها یک قدم جلوتر بیوفتند، به شرطی که خودِ فعلی از خودی که اون عقاید رو ثبت کرده پخته تر شده باشه نه گمراه تر!

از پناهگاهت خارج شو و ببین چقدر از عقایدت باقی میمونن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

اتمام طوطی ها

و این هم اتمام طوطی ها، واقعا به خاطر خرابکاری که تو بک گراندشون کردم ناراحتم ولی حوصله اصلاحشو فعلا ندارم. یک روزی شاید درستش کنم ولی فعلا با همین سایه سبز محو باید زندگی کنن!!!

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زمزمه

دردهای بزرگ

پریروز به طرز فجیعی نوک انگشتم رو با کاتر صاف کردم!!!

همچین دردی (و نعره ای) به عمرم نکشیده بودم. امیدوارم گوشت دستم دوباره مثل قبلش دربیاد ولی فکر نمیکنم حتما یکجور ناجوری میشه.

ازون موقع همش به این فکر میکنم اگر درد این انقدر زیاده درد گلوله خوردن یا قطع عضو چجوری میتونه باشه!؟؟؟

دیروز هم که دوست باردارم رو دیدم و یادم افتاد یکی از بدترین دردها درد زایمانه باز گفتم یعنی از قطع عضو هم بدتر میشه؟!!! خدا بهش رحم کنه.

چطوری آدم میتونه اینهمه درد رو تحمل کنه واقعا در برابر این دردها که درد من خیلی کمه اما بازم زیاد بود برام.

نمیدونم کجا خوندم که درد تو ذهن آدمه و با ذهن میشه درد رو کنترل کرد البته من هیچوقت موفق نشدم، زیاد امتحان کردم.


پ.ن: راستی همش فکر میکنم این تقاص یه کاریه که کردم نمیدونم واقعا هست یا نه اما قبل این واقعه! با یک نفر دعوا کردم حس میکنم آهش گریبانم رو گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

آن طور که ...

الیوم، مملکت ما از دیار کفر پلیدتر است! دست کم در کفرستان به قاعده ای آزادی هست که هرکسی آن طور که خواست، زندگی کند، اما اینجا اجبار است که آن طور که دیگران می خواهند، زندگی کنیم! آدم باید آن طور زندگی کند که خدا می خواهد، اما اگر نشد، آن طور که خودش می خواهد، به ز آن طور است که دیگران می خواهند...

📖 من او/ رضا امیرخانی


پ.ن: جالبه که بعد اینهمه سال هنوز هم شرایطمون تغییری نکرده، همیشه باخودم فکر میکردم انقلاب های بزرگ دنیا بعد چندین سال که از بحران خارج میشن یک پیشرفت بزرگ دنبالشون داشتن. اما چطوره که داستان کتاب برای زمان قبل از انقلابه و وقتی میخونمش حس میکنم برای زمان حال نوشته شده؟

چطوریه که وقتی سید مهدی شجاعی آخر کتاب سقای آب و ادب داره از علت قیام امام حسین (ع) میگه و از امر به معروف و نهی از منکر زمامداران امت، باز هم یاد حال میوفتم؟

دیگه تو چه زمانی به پیشرفت میرسیم؟ زمان کافی نگذشته؟ یا باید حداقل یک قرن رد بشه؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

بارون های شدید

چی میشد یکبار هم من مثل دیوونه های فیلم های هندی زیر همچین بارونی بدوم

آخرش آرزو به دلم میمونه، شاید به نظر خیلیا مسخره بازی بیاد ولی به نظر من خیلی باید حال خوبی داشته باشه دیوونه بازی هاشون.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

ادای حرمله

تنها نقش حرمله داشتن هم خیلی سخته

واقعا خیلی سخته تاحالا بهش فکر کردین که کسایی که بازی میکنن چی میگذره توی دلشون؟

توی تمرین ها همش قلبم میزد و توی اجرا پشت پرده که نشسته بودم و از لای یه درز باریک نمایش رو نگاه میکردم تا نوبت من برسه توی بغل شمر!! گریه میکردیم و هنوز اشکت خشک نشده باید بری روی صحنه

روی صحنه قلبم فقط محکم و سریع میکوبید و باید فقط گریه نمیکردم

ادااای حرمله رو درآوردن هم سخته!!!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

گنج قارون

دیروز بلاخره فیلم گنج قارون رو دیدم

نمیدونم دیدین یا نه، یا از اون دسته ای هستین که فیلم های سیاه و سفید دیوونتون میکنن و طاقت ندارین نگاه کنین کلا. ولی من خیلی فیلم های قدیمی رو دوست دارم نمیدونم چرا، شاید بخاطر اینه که کلا برای من دل کندن از چیزای قدیمی سخته

به من ولی خیلی چسبید حالا رفتم کلی فیلم قدیمی دیگه گذاشتم توی لیست که ببینم

البته یکمی هم یاد فیلمای هندی 30 سال پیش آدم میوفته ولی باز ما خدایی جلوتر بودیم بنظرم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

اولین ها

هنوز توی زندگیتون اولینی هست که با انجام دادنش دلتون قیلی ویلی بره؟

نه هر اولینی، حتما باید چیزی باشه که وقتی انجام دادین حداقل برای چند دقیقه کیفتون کوک بشه

نمیدونم اینکه اولینی نمونده باشه خوبه یا بد؟ معنیش اینه که هر کاری خواستیم انجام دادیم و دیگه چیزی نمونده؟ خوشحال باشیم یا ناراحت که دیگه حس اولین رو نخواهیم داشت؟

یا اینکه اولینی هست چی؟ یعنی خیلی کارها رو نتونستیم انجام بدیم، تاسف داره یا خوشحالی؟

بهرحال نمیدونم چطوریه اما گاهی بعضی اولین ها هست که انقدر شیرین هستن که دلم میخواد میتونستم حافظم رو پاک کنم و دوباره برای بار اول انجامشون بدم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

موسی و چوپان!

امروز صبح که یکی از همکارام اومد سرکار خیلی آشفته بود، همیشه ازش خوشم میومد آخه دختر شاد و مهربونیه عجیب ناک ناراحت بود تا بلاخره دلش طاقت نیاورد و گفت که خانمی سر راه بهش گیر داده و خیلی بد بهش توپیده بوده. دستش هم اندکی کبود شده بود...

خیلی اندازه دنیا دلم گرفت... دستاش یخ کرده بودن و اشکاش نزدیک ریختن بود. بیچاره خیلی آدم دل سخت و ضد ضربه ای نبود. حتما خیلی پیش نیومده کسی اینقدر بد باهاش حرف بزنه.

میدونین یاد داستان حضرت موسی و چوپان سر راهش افتادم، خدا دوست نداشت خلوص دعا کردن اون چوپان با حرف های موسی از بین بره، بهتره امثال این خانم بدونن که بخاطر رفتار اونا کلا دیگه دینی نمونده چه برسه که خلوصی باشه یا نه! خدایا چقدر داری حرص میخوری من که خدا نیستم بجای تو داغونم از این همه دور شدن ها از تو، تو حتما دلت بیشتر از من میسوزه اما...

هرچند این دختر انقدر مودب و مهربونه که نمیدونم توی فکرش چیه...

اما ایییی کاش کاااااااااااااش بنده های خدارو با خدا سر لج نندازیم، ای کااااااش کاری نکنیم که فکر کنن ما پیغمبر خداییم روی زمین

اخه دوست دارم بدونم تو با این اخلاق زیبا جات کجاست پیش خدا؟ مگر همیشه اول اخلاق نبوده؟

ترو خدا یکم فقط یکم راجع به اعتقاداتت فکر کن! بخدا که اولین چیز همیشه اخلاق بوده کنار اخلاق درست خیلی چیزهای دیگه هم میان

تو کامل نیستی واقعا

واقعا چطور میخوای جواب دل شکسته اونو بدی؟ اگر تو حجابت از اون بهتره اما این اخلاقش قطعا از تو بهتره حداقل با وحشی گری دست تورو کبود نکرده و تنها سلاحش چندتا اشکی بود که رفت و تنهایی ریخت...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

دهه ی...

یه کار اشتباهی که حس میکنم خیلی داریم انجام میدیم اینه که همون رفتاری که نسل قبل از ما با ما داشتند رو داریم با نسل بعد از خودمون انجام میدیم.

همون تحقیرها همون سرکوب شدن ها، نمیتونیم متوجه بشیم که دنیای آینده ما رو همین نسل کوچکتر از ما می سازند. همونطور که ما داریم آینده نسل قبل از خودمون رو میسازیم، هر اشتباهی که اونا انجام دادند توی تربیت ما داره دنیای خودشون رو خراب میکنه و ما از این هنوز درس نمی‌گیریم هنوز فکر می‌کنیم باید کوچکتر از خودمون رو تحقیر کنیم سلایقشون رو مسخره کنیم چون سلایقمون نادیده گرفته شده.

نمیفهمیم که آدم ها با هم متفاوتند از نسل به نسل یا حتی از فرد به فرد دیگه.

خدا دنیا رو پر از تنوع آفریده اگر کسی از چیزی که من خوشم میاد خوشش نمیاد دلیل به برتری من یا اون نیست فقط دلیل تفاوت بین ماست نمیشه همه رو مجبور کرد از یک چیز خاص خوششون بیاد از یه خواننده خاص خوششون بیاد چرا باید سلیقه کوچکتر از خودمون حتی توی چیزای کوچیک مثل انتخاب خواننده مسخره کنیم چرا سرکوب شون کنیم تا در آینده مثل ما بشن؟

با جمله های خیلی آزار دهنده مثل اینکه خدا را شکر من مثل تو نیستم، یا تاسف های مسخره برای نسل بعدی خیلی عقده ها رو تو دل بقیه میکاریم.

باعث میشیم مثل خیلی ها بشن و با یک گوشی توی دستشون کسایی که دارند با سبک خودشون زندگی میکنن رو مسخره کنن.

نمیدونم چرا یادمون میره ما هم یه زمانی بچه بودیم ما هم یه زمانی از چیزهای خوشمون میومد که مختص سن نوجوانی بوده، چرا اگه ما نتونستیم بچگی کنیم نمیذاریم اونا بچگی کنن یا چرا اگه ما بچگی کردیم اونا حق ندارند این کارو بکنن؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زمزمه