من خواهم شنید...

ارواح بی اهمیت

چطوری آدم هایی شدیم که به همدیگه اهمیت نمیدن و از کنار هر مسئله ای راحت رد میشن؟

چطور حتی به روح اعضای خانواده خودمون هم بی اهمیت شدیم؟

چطوری انقدر با بیخیالی به همدیگه صدمه میزنیم و عذاب وجدان نمیگیریم؟

یعنی اینا علت داره یا توی فطرتمونه؟ انقدر طبیعی و همه گیره که شک کردم شاید فطرت ما همینه و بیخودی خودمون رو دست بالا فرض میکنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

ناطور دشت

اسم کتاب ناطور دشت رو خیلی وقت پیش شنیده بودم و دوست داشتم بخونمش چند سال پیش یکبار هم کتاب صوتیش رو گرفتم که شد اولین و آخرین کتاب صوتیم چون فهمیدم اولا بعد از 5 دقیقه خوابم میگیره و دوما اصلا از طرز خوندنش خوشم نیومد.

برای همین pdf اش رو گرفتم اما مشکل اینه که خوندن pdf یک کتاب بهم لذتی نمیده در نتیجه بیخیالش شدم تا اینکه تقریبا یک ماه پیش خریدمش و دادم اول دوستم بخونه بعد بیاره من بخونم چون من دوست دارم راجع به کتابی که میخونم یا فیلمی که میبینم با کسی حرف بزنم و تعریفش کنم و معمولا کسی پیدا نمیشه که همزمان دیده باشه یا خونده باشه! پس با کمی خودخواهی دادم اول اون بخونه که بعد برم مغزش رو بخورم.

خلاصه که خوند و خیلی خوشش نیومد و آورد که من بخونم کتابش رو که خوندم توی چند صفحه اول متوجه شدم به شدت با نسخه ای که قبلا چند صفحه ایش رو خونده بودم فرق داره برای همین pdf اش رو دوباره پیدا کردم و مقایسه کردم با کتابی که خریده بودم.

و چشمتون روز بد نبینه که متوجه شدم تفاوت از زمین تا آسمان است! ترجمه کتاب انقدر بد بود و پر از سانسورهای مسخره که اصلا رغبت نمیکردم بخونمش. یک فصل از روی کتاب خوندم ولی دیدم اصلا دلنشین نیست در حدی که وقتی کتاب رو میخوندم راجع به شخصیت کتاب یک برداشت داشتم و توی pdf یک برداشت دیگه، انگار دوتا آدم متفاوت بودن و اصلا شیوه حرف زدنشون با هم فرق میکرد!

و یکی از چیزایی که به نظر من خیلی مزخرفه سانسور کردن کتابهاست. من به شدت از کتاب های سانسور شده بدم میاد و بنظرم یکجور خیانت در امانت به نویسنده کتاب هست اینکار. چون توی کتاب هر کلمه گاهی با نیت خاص انتخاب میشه و منظوری داره چه برسه شیوه حرف زدن کسی رو تغییر بدی. هر کلمه ای حتی اگر زشت ترین کلمه هم باشه به نظر من نباید حذف بشه و تصمیم زشت بودن یا نبودنش باید به خود خواننده کتاب واگذار بشه. با تغییر کتاب هر چقدر هم کوچیک ممکنه کاملا لذت اون کتاب نابود بشه!

خلاصه من به دوستم گفتم که نسخه ای که تو خوندی به نظر من هم اصلا جالب نیست و کاش نسخه اصلی رو میخوندی ولی خب بهرحال دیگه کاری که شده.

هیچوقت فکر نمیکردم مترجم انقدر تاثیر زیادی داشته باشه اما فهمیدم که به شدت داره در حدی که من کاملا این کتاب رو گذاشتم کنار و ترجیح دادم از روی همون pdf بخونمش و از کتابش هم خوشم اومد.


پ.ن: مترجم کتابی که خریدم رضا زارع بود و کتاب از انتشارات الینا.

و نسخه pdf ترجمه احمد کریمی انتشارات مینا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

بزدل

وقتی خودت مثل نقل و نبات دروغ میگی

وقتی انقدر ادب نداری و بزدلی که گوشی رو میدی به بچه ات تا به جات دروغ بگه

وقتی شخصیت خودت به اندازه نخود هم نیست

واقعا انتظار داری بچه ات به کی بره؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

نمیخوام یا نمیشه؟

به یکی از شاگردام میخواستم یه چیزی رو یاد بدم میگفتم که تکرار کنه اصلا سعی نمیکرد که بگه فقط میگفت نمیشه! هی میگفتم خب بگو فوقش اشتباه میگی ولی حاضر نبود حتی تلاش کنه! همین انرژی که صرف کشمکش برای اینکه به من بگه نمیشه رو اگه میذاشت روی تلاشش باور کن میتونست!

یکی از رو مخ ترین جملاتی که میشنوم اینه که میگن نمیتونم یا نمیشه! درحالی که میبینم هیچ تلاشی هم نمیکنن و فقط همین رو میگن. یکم عصبی میشم از این حرف ولی خب، نفس عمیق...

بنظر من اگر کسی کاری رو انجام نمیده یا به خاطر اینه که اولویتش انجام اون کار نیست یا اونقدر از ته دل نمیخوادش، نه به خاطر اینکه نمیتونه. مثال انجام دادن کارهایی که شاید همه هم فکر میکردن نشه ولی انجام شده رو در مقیاس بزرگ و کوچیک فکر میکنم همه دیده باشن.

آدم اگر کاری رو واقعا بخواد که انجام بده اگر واقعا به انجام کاری نیاز شدید داشته باشه امکان نداره که دست روی دست بذاره هر طوری که شده انجامش میده. نمیگم حتما موفق هم میشه، شاید موفق نشه اما حتما انجامش میده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

روی پای خودم

به نظر من هرچقدر امیدت به بقیه کمتر باشه و فرض کنی برای انجام کارهات فقط و فقط خودت رو داری بیشتر میتونی موفق بشی تا اینکه برای هر کاری حتی اگر بی ارزش باشه به نظرت امیدت رو به کس دیگه ای ببندی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

سلیقه بر اساس سن

متوجه نمیشم کسانی رو که فکر میکنن اگر کم سن و سال ها از چیزی خوششون بیاد حتما اون چیز بی ارزش و مسخرست و حتما کلاس بیشتری داره اگر ازش دوری کنیم و بهش بخندیم.

مسلما سلیقه ما با نوجوان ها فرق میکنه اما این دلیل نمیشه چیزی که اونها طرفدارشن چیز بدیه، فقط یک تفاوت سلیقه سادست.

فراموش میکنیم که مسخره کردنشون و بعد انگ بی جنبه زدن بهشون چقدر برای اونا حس بدیه و آسیب میزنه بهشون. اگر بعد از مسخره کردنشون از کوره سریع در میرن یا واکنش نشون میدن با خوشحالی دوباره به شدت اذیتشون ادامه ندین که چون بچه ای از کوره هم در میری.

خیلی طبیعیه، رفتار درستی نیست اما طبیعیه کامل شدن و تجربه کردن خیلی چیزها باعث میشه آدم ها دیگه واکنش های عصبی کمتری نشون بده اما با این حال خیلی از بزرگسال ها هم واکنش عصبی کم ندارن.

چقدر بده خاطرات نوجوانی خودمون رو انقدر فراموش کردیم و فکر میکنیم از اول اینی هستیم که الان هستیم و از همین چیزهایی خوشمون میومده که الان میاد و حتی تا ابد هم از همین ها خوشمون خواهد آمد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

تغییرات ذهنی

میگن تا 2 سالگی بچه نباید تلوزیون ببینه چون تصاویر برای ذهن اون به قدری سریع تغییر میکنن که باعث گیج شدنش میشن و میتونه برای ذهنش مخرب باشه.

اما زندگی ما هم حالا که بزرگتر از 2 سال هم هستیم باز هم همین قانون رو داره!

همیشه دنیای اطراف ما سریعتر از ذهن ما تغییر میکنه چون چیزهایی که عجیب باشن و کمی غیرمعمول خیلی مارو جذب خودشون میکنن. اما آیا ذهن ما هم به همین سرعت با اونها سازگار میشه؟ گمان نمیکنم!

شاید برای همین باشه که هر وسیله جدیدی که استفاده از اون به علت جالب بودنش فراگیر میشه بستگی به گستره ی تاثیرگذاریش میتونه برامون مخرب باشه. گاهی کوتاه تر و گاهی طولانی مدت.

اگر دنیای اطرافمون با تغییرات ذهنی ما سازگار باشه حتما مشکلات کمتری خواهیم داشت.

و اگر مثل بچه ای باشیم که هیچی از دنیای اطرافش نمیفهمه فقط یه گیجی برامون باقی میمونه و بعدا تاثیرات مخرب همین گیجی!

اما بهرحال دنیا برای ما صبر نمیکنه و با یک سرعت خیلی بی رحمانه پیشرفت میکنه، ما هم مجبوریم که پا به پاش بریم اما من فکر نمیکنم که این تغییرات در خدمت ما باشن.

رولف دوبلی توی کتاب هنر خوب زندگی کردن میگه به خاطر همینه که ما نه تنها در تفکرات و تصوراتمان، بلکه در راه و روش زندگی کردن، به طور منظم مرتکب خطا میشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

ترس

اوایلی که شروع کردم به پست کردن چیزهایی که خودم نوشته بودم خیلی ترسناک بود. نه تنها توی نوشتن بلکه همیشه من ترس بزرگی از مسخره شدن دارم.

حالا که مینویسم هنوز هم ترس دارم اما شاید کمتر از قدیم، ترس از مسخره شدن باعث میشه خیلی وقت ها چیزی که واقعا میخوام رو نمینویسم یا سانسور میکنم که این یک کلیشه است.

بخشی از ترس هام بخاطر اینه که خودم رو عالی نمیدونم و این باعث میشه گاهی سعی کردن برام سخت بشه اما دارم تلاش میکنم که کمتر مغلوب ترس بشم و امروز با پست «ترس» شاهین کلانتری فهمیدم کسانی که حالا خیلی خوب مینویسن هم اولش میترسن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

تله ی تعصب

مسائل اجتماعی بسیار پیچیده تر از زیپ ها، توالت ها و باتری ها هستند. چرا؟ چون که هرگونه مداخله در ساختارهای اجتماعی، پیامدهای بسیار گسترده تری از کشیدن سیفون توالت دارد و در نظر گرفتن موج اولیه ی این پیامدها کافی نیست بلکه باید پیامدهای پیامدها پیامدها را هم مدنظر داشته باشید. مرور و تأمل درست و حسابی در واکنش های زنجیره ای ممکن است روزها، هفته ها یا حتی ماه ها زمان ببرد و چه کسی زمان یا انرژی لازم برای آن را دارد؟

به همین علت ما میانبرهای سر راست را انتخاب می کنیم. در اینجا اتفاق غریبی می افتد: به جای مطالعه ی چند کتاب درباره ی آن موضوع یا مشورت با متخصصان، ما صرفا نظرات همتایان خود را قبول می کنیم. آنها می توانند اطرافیان ما در یک حزب سیاسی، محل کار، یک گروه اجتماعی، یک باشگاه ورزشی یا یک دارو دسته ی خیابانی باشند. به همین سبب نظرات ما، کمتر از آنچه دوست داریم به خود بقبولانیم، منطقی هستند و این موضوع در وهله ی اول، همانطور که استیون اسلومان و فیلیپ فرنباخ در کتاب توهم آگاهی می گویند از «آگاهی جمعی» نشأت می گیرد. متاسفانه ما آنگونه که تصور می کنیم، مستقل اندیش نیستیم. در عوض، با نظراتمان مثل لباس هایمان رفتار می کنیم. هر چه مد باشد می پوشیم یا به طور دقیق تر، هرچه که بین همتایانمان مد باشد ما هم می پوشیم.

فاجعه وقتی رخ می دهد که این تمایل به پیش بردن خط مشی حزبی فراتر از موضوعات شخصی برود و یک جهان  بینی کامل را تشکیل بدهد. اینجاست که صبحت از ایدئولوژی ها به میان می آید. ایدئولوژی ها همان خط مشی های حزبی ولی با قدرتی ده برابر هستند و در کنار یک مجموعه ی نظر از پیش بسته بندی شده عرضه می شوند.

📖 هنر خوب زندگی کردن/ رولف دوبلی


پ.ن: قسمتی که میگه ما بدون فکر توی مسائل فقط به نظر همتایانمان گوش میکنیم به شدت حسش میشه کرد. توی اینستاگرام، اینفلوئنسرها تاثیر خیلی زیادی روی فالوورهاشون دارن و علاوه بر اینکه حرف هاشون رو راجع به حتی مسائلی که در اون تخصصی ندارن راحت قبول میکنن، بدتر از این ازشون میخوان که به جاشون فکر بکنن و هر اتفاق خاصی که می افته یا اگر کسی صحبتی میکنه میرن و ازشون میپرسن راجع به فلانی نظرت چیه؟ و به همین راحتی صبر میکنن تا یکی دیگه بره نگاه کنه و تحلیل کنه با عقاید و نظرات خودش و لقمه حاضر رو توی دهنشون بذاره تا بدونن باید چه جبهه ای بگیرن.

توی همین کتاب بخشی هم بود که میگفت برای زندگی آرام داشتن لازم نیست برای هر موضوعی حتما نظری داشته باشین. گاهی اوقات بهتره اصلا نظری نداشته باشین و تمرکزتون رو بذارین روی مسائلی که تخصصتون هست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

اختیارات زندگی

دیروز یک اتفاق ساده افتاد، ساده از این نظر که شاید بدون هیچ فکری پیش اومد و شاید برای خیلی ها هم اتفاق بی افته اما برای من خیلی هم ساده نبود و پشت حرفی که شنیدم رو خیلی بهش فکر کردم

اتفاقی که افتاد این بود که دیروز یکی از دوستام مهمون داشت و چند نفریمون که صمیمی تر بودیم باهاش زودتر از بقیه رفتیم کمکش کنیم. قبل اینکه بقیه بیان و وقتی همگی داشتیم حاضر میشدیم صاحبخونه آروم بهم گفت «تو خیلی آرایش نکن زشته».

لازم هم هست بگم که بقیه دوستای من ازدواج کردن و منظور ایشون این بود چون من ازدواج نکردم اگر آرایش کنم حتما زشته!

و بدونین هنوز خیلی ها همچین تفکراتی توی جامعه دارن. تفکر اینکه یه دختر تا وقتی ازدواج نکرده کارای اینطوری نباید بکنه شاید ساده باشه اما کاش خودشون متوجه میشدن که دارن چه مفهومی رو توی این جملات منتقل میکنن. مفهوم اینکه تا وقتی ازدواج نکردی مالک و اختیاردار خودت نیستی و بعدش هم تازه اون زمان هم صاحب پیدا میکنی و حالا که اینطوریه اجازه داری بخاطر این دستاوردت جایزه بگیری و یه کارایی که دوست داری باز با اجازه اون انجام بدی.

مفهومش اینه بهرحال تو انسانی نیستی که برای خودش منطق و فکر داشته باشه.

من از جمله اون ناراحت برای خودم نشدم اما برای خودش خیلی ناراحت شدم، چون این تفکرات فقط به این مورد تموم نمیشن و خیلی جهات دیگه دارن توی زندگی و خودش رو از خیلی از دارایی هاش محروم میکنه و سطح خودش رو بدون فکر برای یکی دیگه پایین میاره. ناراحتی من اینه که کاش یکم فکر میکرد به حرفی که میزنه و ببینه چرا این تفکر رو داره، خودش خواسته یا جامعه و خانواده آماده توی ذهنش کاشتن؟

یکی از چیزهایی که همیشه دوست دارم حواسم بهش باشه اینه که مراقب هر سمتی که توده مردم میرن باشم چون اکثر مواقع مسیریه که اگر بهش فکر کنم نمیخوام سمتش برم و یکی از دلایلش اینه که مسیر اکثریت مردم رو کسانی که قدرتمندن میتونن به نفع خودشون طراحی کنن و کاری کنن تا به همون سمتی که منافع اونا تعیین میکنه نه مسیری که براشون فایده داشته باشه سلیقه آدم ها به شدت حتی از فرد به فرد متفاوته و امکان نداره تمام آدم ها به اتفاق سلیقه یک راهی رو برن پس حتما یک جبر بزرگتری در کار بوده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه