من خواهم شنید...

تغییرات

میخوام تغییرات بیشتری ایجاد کنم که مقدماتش رو کم کم توی خودم ایجاد کردم. ای کاش عالی پیش برم.

فکر کنم بتونم از پس همه اش بر بیام و امسال رو عالی تموم کنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

یلدا جان

عید است و آخر گل و یاران در انتظار

ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار

دل برگرفته بودم از ایام گل ولی

کاری بکرد همت پاکان روزه دار

دل در جهان مبند و به مستی سؤال کن

از فیض جام و قصه جمشید کامگار

جز نقد جان به دست ندارم شراب کو

کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار

خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریم

یا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار

می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد

جام مرصع تو بدین در شاهوار

گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست

از می کنند روزه گشا طالبان یار

زانجا که پرده پوشی عفو کریم توست

بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار

ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود

تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار

حافظ چو رفت روزه و گل نیز می‌رود

ناچار باده نوش که از دست رفت کار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

ارواح بی اهمیت

چطوری آدم هایی شدیم که به همدیگه اهمیت نمیدن و از کنار هر مسئله ای راحت رد میشن؟

چطور حتی به روح اعضای خانواده خودمون هم بی اهمیت شدیم؟

چطوری انقدر با بیخیالی به همدیگه صدمه میزنیم و عذاب وجدان نمیگیریم؟

یعنی اینا علت داره یا توی فطرتمونه؟ انقدر طبیعی و همه گیره که شک کردم شاید فطرت ما همینه و بیخودی خودمون رو دست بالا فرض میکنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

ناطور دشت

اسم کتاب ناطور دشت رو خیلی وقت پیش شنیده بودم و دوست داشتم بخونمش چند سال پیش یکبار هم کتاب صوتیش رو گرفتم که شد اولین و آخرین کتاب صوتیم چون فهمیدم اولا بعد از 5 دقیقه خوابم میگیره و دوما اصلا از طرز خوندنش خوشم نیومد.

برای همین pdf اش رو گرفتم اما مشکل اینه که خوندن pdf یک کتاب بهم لذتی نمیده در نتیجه بیخیالش شدم تا اینکه تقریبا یک ماه پیش خریدمش و دادم اول دوستم بخونه بعد بیاره من بخونم چون من دوست دارم راجع به کتابی که میخونم یا فیلمی که میبینم با کسی حرف بزنم و تعریفش کنم و معمولا کسی پیدا نمیشه که همزمان دیده باشه یا خونده باشه! پس با کمی خودخواهی دادم اول اون بخونه که بعد برم مغزش رو بخورم.

خلاصه که خوند و خیلی خوشش نیومد و آورد که من بخونم کتابش رو که خوندم توی چند صفحه اول متوجه شدم به شدت با نسخه ای که قبلا چند صفحه ایش رو خونده بودم فرق داره برای همین pdf اش رو دوباره پیدا کردم و مقایسه کردم با کتابی که خریده بودم.

و چشمتون روز بد نبینه که متوجه شدم تفاوت از زمین تا آسمان است! ترجمه کتاب انقدر بد بود و پر از سانسورهای مسخره که اصلا رغبت نمیکردم بخونمش. یک فصل از روی کتاب خوندم ولی دیدم اصلا دلنشین نیست در حدی که وقتی کتاب رو میخوندم راجع به شخصیت کتاب یک برداشت داشتم و توی pdf یک برداشت دیگه، انگار دوتا آدم متفاوت بودن و اصلا شیوه حرف زدنشون با هم فرق میکرد!

و یکی از چیزایی که به نظر من خیلی مزخرفه سانسور کردن کتابهاست. من به شدت از کتاب های سانسور شده بدم میاد و بنظرم یکجور خیانت در امانت به نویسنده کتاب هست اینکار. چون توی کتاب هر کلمه گاهی با نیت خاص انتخاب میشه و منظوری داره چه برسه شیوه حرف زدن کسی رو تغییر بدی. هر کلمه ای حتی اگر زشت ترین کلمه هم باشه به نظر من نباید حذف بشه و تصمیم زشت بودن یا نبودنش باید به خود خواننده کتاب واگذار بشه. با تغییر کتاب هر چقدر هم کوچیک ممکنه کاملا لذت اون کتاب نابود بشه!

خلاصه من به دوستم گفتم که نسخه ای که تو خوندی به نظر من هم اصلا جالب نیست و کاش نسخه اصلی رو میخوندی ولی خب بهرحال دیگه کاری که شده.

هیچوقت فکر نمیکردم مترجم انقدر تاثیر زیادی داشته باشه اما فهمیدم که به شدت داره در حدی که من کاملا این کتاب رو گذاشتم کنار و ترجیح دادم از روی همون pdf بخونمش و از کتابش هم خوشم اومد.


پ.ن: مترجم کتابی که خریدم رضا زارع بود و کتاب از انتشارات الینا.

و نسخه pdf ترجمه احمد کریمی انتشارات مینا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

بزدل

وقتی خودت مثل نقل و نبات دروغ میگی

وقتی انقدر ادب نداری و بزدلی که گوشی رو میدی به بچه ات تا به جات دروغ بگه

وقتی شخصیت خودت به اندازه نخود هم نیست

واقعا انتظار داری بچه ات به کی بره؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

نمیخوام یا نمیشه؟

به یکی از شاگردام میخواستم یه چیزی رو یاد بدم میگفتم که تکرار کنه اصلا سعی نمیکرد که بگه فقط میگفت نمیشه! هی میگفتم خب بگو فوقش اشتباه میگی ولی حاضر نبود حتی تلاش کنه! همین انرژی که صرف کشمکش برای اینکه به من بگه نمیشه رو اگه میذاشت روی تلاشش باور کن میتونست!

یکی از رو مخ ترین جملاتی که میشنوم اینه که میگن نمیتونم یا نمیشه! درحالی که میبینم هیچ تلاشی هم نمیکنن و فقط همین رو میگن. یکم عصبی میشم از این حرف ولی خب، نفس عمیق...

بنظر من اگر کسی کاری رو انجام نمیده یا به خاطر اینه که اولویتش انجام اون کار نیست یا اونقدر از ته دل نمیخوادش، نه به خاطر اینکه نمیتونه. مثال انجام دادن کارهایی که شاید همه هم فکر میکردن نشه ولی انجام شده رو در مقیاس بزرگ و کوچیک فکر میکنم همه دیده باشن.

آدم اگر کاری رو واقعا بخواد که انجام بده اگر واقعا به انجام کاری نیاز شدید داشته باشه امکان نداره که دست روی دست بذاره هر طوری که شده انجامش میده. نمیگم حتما موفق هم میشه، شاید موفق نشه اما حتما انجامش میده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

روی پای خودم

به نظر من هرچقدر امیدت به بقیه کمتر باشه و فرض کنی برای انجام کارهات فقط و فقط خودت رو داری بیشتر میتونی موفق بشی تا اینکه برای هر کاری حتی اگر بی ارزش باشه به نظرت امیدت رو به کس دیگه ای ببندی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

سلیقه بر اساس سن

متوجه نمیشم کسانی رو که فکر میکنن اگر کم سن و سال ها از چیزی خوششون بیاد حتما اون چیز بی ارزش و مسخرست و حتما کلاس بیشتری داره اگر ازش دوری کنیم و بهش بخندیم.

مسلما سلیقه ما با نوجوان ها فرق میکنه اما این دلیل نمیشه چیزی که اونها طرفدارشن چیز بدیه، فقط یک تفاوت سلیقه سادست.

فراموش میکنیم که مسخره کردنشون و بعد انگ بی جنبه زدن بهشون چقدر برای اونا حس بدیه و آسیب میزنه بهشون. اگر بعد از مسخره کردنشون از کوره سریع در میرن یا واکنش نشون میدن با خوشحالی دوباره به شدت اذیتشون ادامه ندین که چون بچه ای از کوره هم در میری.

خیلی طبیعیه، رفتار درستی نیست اما طبیعیه کامل شدن و تجربه کردن خیلی چیزها باعث میشه آدم ها دیگه واکنش های عصبی کمتری نشون بده اما با این حال خیلی از بزرگسال ها هم واکنش عصبی کم ندارن.

چقدر بده خاطرات نوجوانی خودمون رو انقدر فراموش کردیم و فکر میکنیم از اول اینی هستیم که الان هستیم و از همین چیزهایی خوشمون میومده که الان میاد و حتی تا ابد هم از همین ها خوشمون خواهد آمد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

تغییرات ذهنی

میگن تا 2 سالگی بچه نباید تلوزیون ببینه چون تصاویر برای ذهن اون به قدری سریع تغییر میکنن که باعث گیج شدنش میشن و میتونه برای ذهنش مخرب باشه.

اما زندگی ما هم حالا که بزرگتر از 2 سال هم هستیم باز هم همین قانون رو داره!

همیشه دنیای اطراف ما سریعتر از ذهن ما تغییر میکنه چون چیزهایی که عجیب باشن و کمی غیرمعمول خیلی مارو جذب خودشون میکنن. اما آیا ذهن ما هم به همین سرعت با اونها سازگار میشه؟ گمان نمیکنم!

شاید برای همین باشه که هر وسیله جدیدی که استفاده از اون به علت جالب بودنش فراگیر میشه بستگی به گستره ی تاثیرگذاریش میتونه برامون مخرب باشه. گاهی کوتاه تر و گاهی طولانی مدت.

اگر دنیای اطرافمون با تغییرات ذهنی ما سازگار باشه حتما مشکلات کمتری خواهیم داشت.

و اگر مثل بچه ای باشیم که هیچی از دنیای اطرافش نمیفهمه فقط یه گیجی برامون باقی میمونه و بعدا تاثیرات مخرب همین گیجی!

اما بهرحال دنیا برای ما صبر نمیکنه و با یک سرعت خیلی بی رحمانه پیشرفت میکنه، ما هم مجبوریم که پا به پاش بریم اما من فکر نمیکنم که این تغییرات در خدمت ما باشن.

رولف دوبلی توی کتاب هنر خوب زندگی کردن میگه به خاطر همینه که ما نه تنها در تفکرات و تصوراتمان، بلکه در راه و روش زندگی کردن، به طور منظم مرتکب خطا میشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

ترس

اوایلی که شروع کردم به پست کردن چیزهایی که خودم نوشته بودم خیلی ترسناک بود. نه تنها توی نوشتن بلکه همیشه من ترس بزرگی از مسخره شدن دارم.

حالا که مینویسم هنوز هم ترس دارم اما شاید کمتر از قدیم، ترس از مسخره شدن باعث میشه خیلی وقت ها چیزی که واقعا میخوام رو نمینویسم یا سانسور میکنم که این یک کلیشه است.

بخشی از ترس هام بخاطر اینه که خودم رو عالی نمیدونم و این باعث میشه گاهی سعی کردن برام سخت بشه اما دارم تلاش میکنم که کمتر مغلوب ترس بشم و امروز با پست «ترس» شاهین کلانتری فهمیدم کسانی که حالا خیلی خوب مینویسن هم اولش میترسن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه