من خواهم شنید...

ظاهر و باطن

اشخاص عصبی به سر و پز و آراستن قیافه و ظاهر خود بیشتر می رسند تا به پرورش معنویات و کیفیت های درونی. این امر دلیل بر آنست که آنها فقط می خواهند به ظاهر تحسین آمیز و مشعشع جلوه کنند. زیرا تعداد کسانی که ظاهر آدم را می بینند خیلی زیادتر از کسانی است که با معنویات درون انسان آشنا می شوند.

📖 عصبیت و رشد آدمی/ کارن هورنای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

تغییرات عظیم

پروسه تغییر انسان ها آنقدر سریع اتفاق می افتد که باور نمیکنم یک عمر را صرف باوری کرده بودند و حالا چیزی از آن نمانده.

تعجب انگیز کسانی هستند که واقعا به عقیده قبلی ایمان داشتند و عمل می کردند. اما اکثرا تغییرات سریع به علل اجباری بودن عقیده قبلی، ایمان قلبی نداشتن به آن و یا نداشتن اطلاعات کامل اتفاق می افتد.

به هرصورت امیدوارم تغییراتی که اتفاق می افتد باعث بهتر شدنشان باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

برای رسیدن راه زیاده

من از بچگی معمولا برای رسیدن به هدفی راه آسون رو نمیرفتم، حتی برای یادگیری هم تا ساعت ها فقط با خودم و موضوع درگیر میشدم. و راه آسون یا کوتاه رو نمیرفتم. منشاء خوبی نداره که بخوام بهش افتخار کنم، حتی نمیگم که روش درستی داشتم. اما یک خوبی داشت روش من، اینکه وقتی راه آسون رو از جلو پام برمیداشتن فکر نمیکردم که راه دیگه ای وجود نداره.

درسته اذیتش خیلی زیاد و شاید غیر لازم باشه اما یه حس خوب عجیبی داره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

معادلات

کاش معادلات دنیا هم مثل ریاضی یک جواب داشت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

دروغ های زیبا

توی دنیا چقدر دروغ های قشنگ وجود داره که حتی متفکرترین انسان ها رو هم به اشتباه می اندازه چه برسه به کسانی که هیچوقت زحمت فکر کردن رو به خودشون ندادند.

نمیخوام بگم من فهمیدم این دروغ ها چی ان چون بزرگترین ادعای قرن رو کردم! اما میدونم که همچین دروغ هایی که ظاهرشون شاید زیباترین مفاهیم دنیا باشه وجود دارن. و خیلی هامون هم باورشون کردیم و شدن سرلوحه زندگیمون حتی.

اما اگر همچین مفاهیم زیبایی سرلوحه آدم هاست (طبق ادعای خودشون) چطور هنوز احساس خوبی ایجاد نمیکنه؟

اتفاق بدتر وقتیه که این دروغ های زیبا رو به عنوان برچسب برای خوب جلوه دادن خودمون توی دنیایی که این دروغ ها ارزش شدن به خودمون میچسبونیم اما هیچوقت بهش عمل نمیکنیم. فقط یک ظاهر دروغی میسازیم از یک دروغ دیگه! و چقدر اتفاق بدی می افته وقتی آدم ها خودشون هم دروغ خودشون رو باور میکنن. اونوقت دیگه حتی متوجه رفتار اشتباهشون نمیشن و از هرچیزی که اونارو از اوج تصوری که از خودشون ساختن پایین بکشه متنفر میشن.

چقدر زرنگن کسانی که این دروغ هارو منتشر کردن. البته اگر خودآگاه این کار رو کرده باشن.

توی همچین دنیایی که وقتی شروع کنی به فکر کردن هزاران ارزش دروغی مسیر فکرت رو تعیین میکنه چطور میشه فکر کرد؟ فکر نکردن بهتر نیست؟

انگار وقتی شروع میکنی به یک موضوعی فکر کنی وارد یک جاده شدی که پره از تابلو هایی که مسیر هارو بهت نشون بدن اما تمام تابلو ها مسیر اشتباهی رو نشونت میدن و تو درنهایت شاید حتی نیت بدی نداشته باشی اما به مسیر اشتباهی میرسی. شاید حتی تابلوهایی که مقصدهای خوب رو نشون میدن انتخاب کرده باشی اما بازم ته مسیر وقتی که برسی به مقصد می فهمی که اشتباه اومدی. نمیدونم اونجا متوجه میشیم که تابلوها اشتباه بودن؟ یا باز تقصیر رو گردن چیزهای دیگه میندازیم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

آیینه

فهمیده ام که چرا پیش تو حالم بد است، چون تو آیینه رفتار منی...

تو حتی کوچکترین زشتی هایم را که دیگران یا نمی بینند یا از کنارش می گذرند صاف و شفاف نشانم می دهی...

برای منی که از نقص ها فراری ام شاید رنج آور باشی، اما در نهایت لازمی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

گیجی

ایراد هایی توی خودم میبینم که هیچ علت و درمانی براش نمیشناسم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

نبود عقاید

وقتی عقیده ای هست، درست یا غلط اما هست. غلط بودن یک عقیده شاید بد باشه اما بنظرم نداشتن هیچ عقیده ای شاید بدتر و گیج کننده تر باشه. اینطوری که نمیدونی باید کدوم سمت رو انتخاب کنی و گاهی اینطرف رو داری و گاهی اونطرف رو. و هیچ سمتی رو کاملا نخواهی داشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

قانون جذب

قبل تر ها همیشه ذهن مثبتی داشتم. برای خودم هیچوقت مریضی یا چیزهای منفی دیگر را نمی دیدم. الان میدانم که این تفکرات مثبت همان قانون جذب است.

اما حالا که میدانم قانون جذب چیست دیگر نه افکار مثبت بچگی را دارم و نه آرزوهایش را. قدیم به راحتی می توانستم تصور کنم که زندگی آینده ام چه ویژگی هایی دارد اما حالا دیگر نه.

فکر میکنم خیلی ها مثل من، ناغافل راه درست را می رفتیم و ناغافل هم از آن گمراه شدیم.

حالا علاوه بر اینکه آینده به سختی جلوی چشمم راه می رود دیگر روئین تن هم نیستم. مریض می شوم یا پا درد می شوم و باعث می شوم مادرم بگوید از حالا؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

عقده سیندرلا

کتاب «عقده سیندرلا» نوشته «کولت داولینگ» از عبارتی به همین نام برگرفته شده است و بر ترس‌های ناشناخته‌ی زنان از، قدرت برتر مردان در دستیابی به هویت و استقلال زنانه در رویارویی با مشکلات زندگی دلالت دارد. نمونه‌ی داستانی آن «جودی آبوت» در «بابا لنگ دراز» است، دختربچه‌ی بی‌سرپرستی که مورد حمایت مالی، فکری و تربیتی مردی پنهان در وجود «جودی آبوت» قرار می گیرد و الگوی سیندرلا شدن و نجات پیدا کردن از زیر بار مشکلات زندگی توسط آن قدرت برتر(قدرت مردانه) را تداعی می کند.

نکته‌ی مهم اثر ولی فرآیند سیندرلا شدن و تکیه کردن به دیگری، از لابلای آموزه‌هایی است که از همان دوران کودکی و به صورت غیر ارادی این تمایل را در زنان ایجاد می‌کند که به افراد دیگری وابسته باشند و از این طریق مورد حمایت قرار بگیرند، تا در امور مختلف زندگی اعم از هویت، معیشت و موفقیت، کمتر به ایده‌ها و مهارت‌های فردی خود اعتقاد پیدا کنند و جرات خطر و تجربه کردن این قبیل اعتقادات را داشته باشند.

ترس از شکست و زیبا نبودن و ترک شدن و مسئولیت‌ناپذیر بودن و هزاران ترس و تهدید پنهان دیگر به صورت مداوم به اذهان زنان تزریق می شود، تا به شمایل عروسک بودن و لای پودر و پولک خوابیدن آن‌ها خدشه ای وارد نشود. (بهترین نمونه برای بیان اعتراض در این مورد، شعر عروسک کوکی فروغ فرخزاد است) و تلخ‌تر از هر چیز پذیرش این عروسک نازنازی از طرف زنان (در هر گونه وضعیت فکری و حتی استقلال مالی از طرف مردان) است که به بخش عمده و جدایی‌ناپذیر وجود آنان تبدیل شده، جلوی بروز ظرفیت و خلاقیت شخصی‌شان را می گیرد و مانع از تغییر در الگوهای پیش‌ساخته‌ی قدرت برتر می شود.

در اصل ایجاد تعادل در بخش آنیما و آنیموس وجود زنان و بهره‌برداری از ضعف جسمی و فیزیکی زنانه در القاء هرگونه نابرابری و ترس و تشویش از عدم کفایت و موفقیت زنان در شکستن این نابرابری، فکر خودکفایی و ترقی اجتماعی را به کناری انداخته و تساوی کیفی حقوق زنان و مردان را به تاخیر می اندازد، به طوری که به نظر «اریش فروم» نویسنده‌ی کتاب «گریز از آزادی»، باعث تولید بی‌تفاوتی و گاه بیزاری از آزادی و تجربه‌گرایی انسان عصر نو می شود.

بنا بر این عقده‌ی قوی و تاریخی (عقده‌ی سیندرلا)، زنان همیشه باید در انتظار باشند، تا شاهزاده‌ای سوار بر اسب سفید (یکی از آهنگ‌های معروف ایرانی ساخته‌ی مهندس همایون خرم،... دیشب تو خواب وقت سحر، شهزاده‌ای زرین کمر ... نشسته بر اسب سپید ... می‌اومد از کوه و کمر ... می‌رفت و آتش به دلم می‌زد نگاهش!) از راه برسد و تمام موانع خوشبختی رویایی آنان را از سر راه بردارد و به آرزوهای دور و دراز و فانتزی ذهنی عروسک زنانه، جامه‌ی عمل بپوشاند.

منبع: سایت انتشارات روشنگران

📖عقده سیندرلا/ کولت داولینگ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه