من خواهم شنید...

قدم اول

امروز یک قدم برداشتم و یکم دور شدم از ترسم. اولین قدم هیجان داشت و خوشحالم که انجامش دادم، چون کنار همین اولین قدمم یه چیز جدید یاد گرفتم.

همیشه دوست داشتم توی این مسیرهایی که میگن کلی شکست خوردیم تا رسیدیم به جایگاه فعلی منم قرار بگیرم. فقط امیدوارم نا امید نشم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

مسئولیت

اگر همیشه برای چیزی که تجربه می کنم صد درصد مسئولیت را بپذیرم؛ قدرت در دستان خودم خواهد بود و همه چیز به خودم بستگی خواهد داشت. من مقابل هرکاری که انجام داده ام یا نداده ام و طرز واکنش هایم به اتفاقاتی که برایم رخ داده اند، مسئول هستم.

وقتی به اعمال و رفتار خیلی از مردم جهان نگاه کنید، می بینید که انگشت اتهام سمت دیگران دراز می کنند، خودشان را قربانی می دانند، دیگران را سرزنش می کنند و از شخص دیگری یا دولت انتظار دارند که مشکلاتشان را حل کند. اگر تا به حال برای دیر رسیدن به جایی، ترافیک را سرزنش کرده اید یا گفته اید به خاطر کاری که فرزندتان، همسرتان یا همکارتان انجام داده است، حال و حوصله ندارید، در این صورت شما هم صد درصد مسئولیت شخصی را نپذیرفته اید.

📖 اثر مرکب/ دارن هاردی


پ.ن: مسلما اینکه اتفاقات رو گردن دیگران بندازیم خیلی آسون تر خواهد بود. خود من قبلا این کار رو زیاد انجام دادم و شاید بعدا هم انجام بدم اما مشکل اینجاست همیشه اون کسی که باید بدونه داشتم بهانه میاوردم میدونسته، و اون هم خودم بودم و نتیجه هم بد شدن حال خودم بوده.

با اینکه همیشه به خواهر کوچیکم میگم منتظر کمک کسی نباش و خودت با سرعت کم شروع کن اما هنوز خودم کاملا نتونستم این عادت بد رو کنار بذارم. درسته که من شروع می کنم و منتظر کسی نمیمونم اما توی راه تقصیراتم رو نمی پذیرم. شاید به خاطر اینکه تحمل شکست برام سخته و اینطوری به خودم میگم حداقل این شکست تقصیر من نبود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

بدترین روز

از اون وقتایی داشتین که یهو میخوره تو سرتون که بگه بزرگترین چیزی که داری ممکنه از دستت بره؟

آیا امروز قراره بدترین روز زندگیم باشه؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

نعمت

سلام، تولدت مبارک
خواستم بهت بگم که دنیام چطور میشد اگه تو توش نبودی اما نه دوست داشتم بهش فکر کنم و نه فکر کنم به نتیجه ای میرسیدم اصلا.
تو توی تار و پود دنیام یکجوری رفتی که فکر میکنم اگر نبودی یکی از پایه های زندگیم کم میشد و این پایه روی خودش یه بخش بزرگی از زندگیمو داره که با خودش فرو میریخت.
تو از نعمت هایی هستی که آدم انقدر عادت میکنه بهش که یادش میره بخاطرش از خدا تشکر کنه. وقتی که بچه بودیم و همه میگفتن هیچوقت به دوستاتون همه رازهاتونو نگین، دوست هیچوقت مثل خانواده آدم نمیشه و ما از روی خامی میگفتیم برو بابا مگه میشه؟ دوستای من فرق دارن. و باز میگفتن همه همین رو میگفتن. اما ما بی تجربه بودیم و حرف تو کتمون نمیرفت. میخوام حالا که عقلم یک ذره کاملتر شده و دیگه از خامی نوجوونیم گذشته بگم که حالا میدونم حرفاشون راست بود اما هر قانونی توی دنیا استثنا داره و تو برهان نقض این یکی بودی.
 یک جسم نمیتونه دوتا نفس داشته باشه اما مطمئنم تو هم گاهی فهمیدی که میشه. اگر نمیشد طرز حرف زدنمون نمیتونست دستمونو برای هم رو کنه. نمیشد وقتی اوج ناراحتی میرسیم به اون یکی نفسمون فکر کنیم، تا حال این یکی بهتر بشه. خیلی وقتا شده که بدترین گریه هامون توی بغل هم بوده. هیچوقت به این فکر نکردم که این بغل یک روزی بخواد سرد شه برام اخه روح نمیتونه جسمشو ول کنه.
مرسی بخاطر اینکه زندگیم رو بردی به سمت بهتری، هرچند میدونم از عمد اینکارو نکردی و جذب شدنمون دست خودمون نبود، فقط حالی بود که خدا دوست داشت بهمون بده.
تولدت مبارک!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

مجمع ضعیفان

شب از خودش زیبایی ندارد، زیباییش در چیزهاییست که هنگامی که نور هست مخفی می شوند.

شب تنها به چیزهایی که با وجود یک منبع بزرگتر از خودشان به اسم خورشید جرات عرض اندام را ندارند فرصت خودنمایی می دهد.

شب گردهمایی ضعیف تر هاست اما جمع آنها زیباتر از خورشید تنهاست! با اینکه همه شان کنار هم، باز هم نمیتوانند با قدرت خورشید برابری کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

باورها

با پررنگ شدن نقش دیگری برای تایید و معنی دادن به فرد، معیار و ارزش های درونی او کمرنگ و بی ارزش می شود. پس حضور دیگران از آن رو بر زندگی فرد سنگینی می کند که او وزن، اعتماد و ارزش خود را گم کرده و از دست داده  است. حال آنکه نیازی نیست برای اطمینان از درستی اعمال یا دست یافتن به یک احساس خوب، دیگران را هم متقاعد نمود که چون ما بیندیشند.

در حقیقت، تلاش زیاد برای متقاعد کردن دیگران از آن روست که شخص به باورهای خود اعتماد و اعتقاد ندارد.

📖 به سوی خویشتن از یاد رفته/ پادرا فریادیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

درآوردن اشک کسی در روز تولدش رواست؟

امروز ازون روزاست  که از صبح حالت بده، دنده چپی، منتظر گیر دادنو گریه کردنی

هنوز یه ماه تا تولدت مونده و میخام حالمو با نوشتن برای تو خوب کنم
بارها بهت گفتم بودنت نعمته توی زندگیم
امسال دوستیمون ۹ساله میشه
دوستی که ازهمون اول‌ پرشور و‌ عمیق بود
دو تا‌ غریبه که‌ کنار هم میشیننو یهو میبینن چقددددددرررر شکل همنننن
چقدر میفهمن همووو 
چه حرفایی ک توذهنمون تلمبارشده بودو تخلیه نشده بود، گفتیمو درک کردیمو هرباااار شوکه بودیم ازینکه یکی پیدا شده منظورمونو دقیقاااا! همونی ک هست متوجه میشه
اینو از توی چشمای‌ همو حالت صورت هم میفهمیدیم وگرنه تایید زبونیو که همه داشتن ...
نمیگم خصوصیات اخلاقی یاعلائق یا چمیدونم سبک رفتاریمون شکل هم بود نه، فاصله داشت
حرف من چیزی جزاین هاست
شدی رفیق...
ازونایی ک واقعین
از اونایی ک هرجاااا هرجوووور ک بتووونن ازهمه توانشووون مایه میزارن برات 
ازونایی که نردبوم میشن واس بالارفتن
ازونایی که حتی وقتی نیستنو نمیبینیشون‌ دلت گرمه به داشتنو بودنشون به همون قوته قدیم
ازونایی که وقتی کارت گیره خیالت راحته که همه ی سعیشو میکنه برات
ازونایی که وقتی کتاب قشنگ میخونه میاد موبه مو برات تعریف میکنه
ازاونایی که به اندازه موهای سرت باهاش پیاده روی کردیو ساعت ها ومسیرها طی شدنو تو متوجهشون نشدی
ازاونایی که خیالت جوری ازش جمعه که باخیااال راحت کنارش از نقطه ضعفات حرف میزنیو ذره ای ترس یا حس حقارت حتی اعماق وجودتم سوسو نمیکنه
ازونایی ک میتونه درنبودت مطمئن از طرفت صحبت کنه و خیالش راحت باشه ک سلیقه ت، اعتقادت، نظرت‌ یا حرفت حتی در مقابل افراد متفاوت همونیه که اون بدون پرسیدن ازت به بقیه گفته
رفیقه جان
بودنت نعمته برام
تولدت مبارکم باشه
همیشه بمونی برام...
خوشبختیت آرزومه


پ.ن: یه وقتایی هرچی حساب کتاب میکنم درک نمیکنم خدا چطوری دوتا از بهترین بنده هاشو برای رفاقت به من داده هرچی فکر میکنم تا اخر عمرم مثلشون پیدا نمیکنم و بهترین حالت رو خدا برام تمام کرده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

ماجرای همیشگی

او، همانند دیگر افراد بشر و به ویژه روس ها، از چنین افکاری رنج می برد، رنج دیدن و باور کردن همه چیزهای خوب و حقیقی و در همان حال، مشاهده شرارت  گناه که بخش مهمی از زندگی انسان را در بر گرفته بود. او به وضوح شرارت و فریبکاری را با چشمان خود می دید. حتی در زندگی او نیز این چیزها وجود داشت. هرچه تلاش می کرد و دست به هر کاری می زد، شرارت و فریبکاری به سراغش می آمد و او را از کار کردن باز می داشت، در عین حال مجبور بود زندگی کند و شغلی داشته باشد. تحت چنین فریبکاری ها و شرارت هایی، زندگی کردن، وحشتناک بود و به همین دلیل او سعی می کرد از همه چیز کناره گیری کند و این صفات بد را به فراموشی بسپارد.

📖 جنگ و صلح/ تولستوی


پ.ن: ماجرای همیشگی آدم ها بدون توجه به زمان و مکان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

یک روزِ او

امروز هم فرق زیادی با دیروز نداشت. نزدیک های ظهر با تنبلی روی تخت اندکی تکان خورد و یک چشمش را آرام نیمه باز کرد و به ساعت نگاه کرد تا اگر هنوز وقتی برای خواب مانده بود بتواند دوباره سریع بخوابد.

مثل هر روز دوباره چشمش را بست و روی تخت به سمت دیوار چرخید تا از لحظات آخر خوابش هم استفاده کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

آزادی

به نظرم ایده آل ترین حالت برای زندگی مشترک حالتی است که هر دو طرف از ته دل قبول کنند دیگری دقیقا به اندازه خودشان «انسان» است و نیازهایی دارد (هرچند با درجه متفاوت) و بتوانند در موقعیت ها با صداقت خودشان را جای دیگری بگذارند تا احساسش را درک کنند.

فکر اینکه باید او را تغییر دهند و یا روش درست زندگی از نظر خودشان (یا روشی که به آنها گفته شده) را به او بقبولانند.

آزادی یک نیاز در فطرت تمام انسان هاست. نیازی که در حد متعادلش هیچ خطری برای انسان هایی که به نیازهای هم احترام می گذارند ندارد. ازدواج شاید این نیاز را در زمینه هایی تغییر دهد اما نباید به صفر برساند.

شاید بتوانند با گرفتن آزادی اش شرایط را به دلخواه خود تغییر دهند اما گمان نمی کنم در دراز مدت علاقه شان ثابت بماند و خودآگاه یا ناخودآگاه عکس العمل نشان ندهند.


پ.ن: اگر خوب او را می شناخت و می پذیرفت سعی در تغییر روش زندگی اش نمی کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه