من خواهم شنید...

مثال پست قبل

مثلا زنی به پول نیاز داشت و همچنان که در خیابان راه می رفت مدام تکرار می کرد که خدا روزی رسان و خزانه ی بیدرنگ نعمت او است. نگاهش به زیر پایش افتاد و یک اسکناس دو دلاری دید. خم شد و آن را برداشت. سرایدار یک ساختمان که نزدیک او ایستاده بود گفت: خانم، از روی زمین پول برداشتید؟ من فکر کردم که کاغد مچاله شده آدامس است. مردم زیادی از روی آن رد شدند، اما همین که شما آمدید چون برگ گل باز شد.

📖 چهار اثر از فلورانس اسکاول شین/ ترجمه گیتی خوشدل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

توکل و تلاش

کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین رو تا وسط هاش خوندم اما برخلاف نظر های مثبت زیادی که براش توی اینترنت دیدم (نقد و بررسی نه، فقط نظر کاربرها) من خیلی از کتابش خوشم نیومد. با اینکه در مورد قانون جذبه و من این قانون رو قبول دارم و با اینکه حرفاش به نظر حرف های بدی نمیان اما حس خوبی به من القا نکردن. توی حرفاش شاید کمتر ایرادی بشه پیدا کرد اما مثال هایی که میزنه با عقاید من همخوانی نداشتن.

تنها جوری که میتونم خودم رو راضی کنم اینه که میدونم گاهی وقت ها برای رسوندن منظور نویسنده باید اغراق کنه اما مثال های این کتاب از اغراق هم گذشته.

وقتی میخوندم حس میکردم که مثل رمال ها پشت یک گوی نشسته و برای مراجعه کننده هاش وردی میخونه و مشکلاتشون رو حل میکنه. (البته مطمئنم که اینطور نبوده اما این حس به من القا میشد.)

به نظر من جذب هر چیزی که مراجعه کننده میخواد باید توی ذهن خود اون شخص درست بشه نه با گفتن یه سری جملات توسط شخص دوم. من فکر میکنم ایراد اون آدم ها باید توی درون خودشون هم درست میشد.

دومین چیزی که برام غیر قابل قبول بود این بود که تنها تاکیدش روی تکرار کردن عباراتش بود و تاکید زیادی روی تلاش کردن نمیکرد. فقط میخواست که توکل به خدا کنن. درستی توکل رو رد نمیکنم اما توکل بدون عمل رو نمیتونم قبول کنم. (البته با خودم گفتم شاید چون کتابش فقط راجع به ذهنیت هست روی عمل تمرکزی نکرده اما فکر میکنم باید این کار رو میکرد)

توی مثال هاش فقط میخواست برن و صبر کنن تا پولی که میخوان یا شغلی که میخوان براشون از آسمون بیاد زمین و همیشه هم این اتفاق می افتاد و یهو یکی یه پول هنگفت یا بهشون کادو میداد یا حقوقشون رو دوبار میریختن در یک ماه! یا توی خیابون اون پول رو پیدا میکردن!! و یا بهشون از ناکجا آباد قرض داده میشد!!!

من خیلی دیدم که آدم ها چیزهایی رو که میخواستن یکهو بهش رسیدن اما این برای همه و همیشه نمیتونه باشه! یا اصلا چه لذتی داره بدون هیچ تلاشی؟ تا کی میتونه بهشون پول های هنگفت کادو داده بشه؟ اما توی هیچ مثالی غیر از این اتفاق نمی افتاد. فقط دنبال کردن احساسی قلب پیشنهاد میشد.

بهرحال به نظر من این راه حلی نیست که برای کل دوران عمر آدم پاسخگو باشه و بدون تلاش به خواسته های بزرگ نمیشه رسید. در کنار تمام گفته های خوب کتابش این مورد جاش خیلی به نظرم خالی می اومد.

📖 چهار اثر از فلورانس اسکاول شین/ ترجمه گیتی خوشدل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

امام حسین

تو ماجرای امام حسین انقدر زیبایی هست که نخوایم با زور و اجبار توی چشم مردم بکنیم اگر بعد اجبار رو حذف کرده بودیم به نظر من به این نقطه نمیرسیدیم.

هر چیزی که با اجبار به جامعه تحمیل بشه حتی اگر بهترین چیز هم باشه باز از روی لج هم که شده پس زده میشه بنابراین فقط باید میذاشتیم که دل کار خودش رو بکنه، یعنی آسون ترین شیوه! اما بیش از حد تقلا کردیم...

امیدوارم نبینم روزهایی رو که دیگه هیچ عشقی توی قلبمون نمونده باشه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

بدبختی یا خوشبختی؟

«یه آبروریزی در راهه. ولی میتونم جلوی این آبروریزی رو بگیرم. یادت باشه که من میتونم این آبروریزی رو به اجرا دربیارم یا مانعش بشم. اما من جلوشو نمیگیرم. حالا دیگه همه چیزو بهت گفتم. اما از اونجایی که به اندازه کافی بی شرم نیستم هنوز میتونم خودمو کنترل کنم. اگه این کارو کنم همین فردا میتونم نیمی از شرفم رو دوباره به دست بیارم. اما مانع این آبروریزی نمیشم. نقشه شومم رو به اجرا درمیارم. مگر جسمی و روحی! نیازی به توضیح نیست. وقتش که برسه خودت به همه چیز پی میبری. کوچه های پست و اون زن پلید! خدانگهدار! برایم دعا نکن! من شایسته دعا نیستم! به علاوه نیازی به دعا ندارم. آلیوشا برو دیگه...»

📖 برادران کارامازوف/ فئودور داستایوفسکی


پ.ن: چرا داستایوفسکی دوست داره همیشه شخصیت هاش با اینکه خوشبختی رو میتونن داشته باشن و میدونن که میتونن داشته باشن!!! با علم و آگاهی میخوان زندگیشون رو خراب و جهنم کنن؟

آخه مگه خوشبخی چه ایرادی داره که دلشون میخواد بدبخت باشن و از بدبختی خودشون لذت هم میبرن؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

خرابکاری های مغز

واقعا بعضی وقتا تعجب میکنم از خودم که چجوری با اینکه یک موضوع به ذهنم میرسه ولی مغزم فرمون نمیده احتیاط کنم. خیلی برام اتفاق افتاده تا حالا که قبل از اینکه گندی رو بزنم میدونستم قراره گند بزنم یا حداقل احتمال اینکه این گند زده میشه رو میدادم اما بازم مغزم فرمون برای احتیاط کردن رو نداده. یا مثلا میدونم الان باید یه کاری رو با فکر انجام بدم و نیاز به فکر کردن و دقت دارم اما بازم مغزم میخوابه. مرض جدیده؟ یا علاقه به خود آزاریه؟ نمیدونم هرچی که هست خیلی روی مخه و گندهای بزرگ و اعصاب خوردی های زیادی ازش بیرون میاد. نمیدونم چجوری باید به مغز دستور فکر کردن داد نا سلامتی خودش مغزه بهتر از ما میدونه که باید فکر کنه ولی انگاری بازیش گرفته.

البته من همیشه از بچگی یک ذهنیتی داشتم که هرکاری که بکنم بازم اتفاق بدی نمی افته برای همین هم یکم نترس بودم و کله خراب. مثلا همیشه فکر میکردم مریضی های من هیچوقت جدی نیستن و خودشون خوب میشن، یا من هیچوقت تصادف نمیکنم، یا من نیازی به درس خوندن ندارم چون امکان نداره که تجدید بشم. شاید برای همین مغزم عادت کرده فکر نکنه و هنوز ذهنیتش اینه که هرکار میکنه تهش خرابکاری نمیشه. توی بچگی با مسائل کوچیک شاید واقعا همینطور بود اما نمیدونم حالا چرا باورش نمیشه که اونم میتونه گند بزنه و گندهای بزرگ هم بزنه.

یکم احتیاط هم چیز بدی نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

چرخه زندگی

به نظر شما هم بالا پایین پریدن یه بچه روی قبرها یه طعنه مضحک توشه یا فقط من اینجوری حس میکنم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

بهترین راه شیادی

فکر میکنم بهترین راه برای شیادی کردن از طریق چیزهایی که مردم بهشون ایمان دارند. اونجاست که اگر به چیزی که ایمان داری علم نداشته باشی، کلاهت پس معرکست و هرکسی راحت میتونه کلاهت رو برداره.

فکر میکنم برای همین مردم نسبت به چیزهای خوبی که قبلا بهشون ایمان داشتن حالا بی اعتمادن چون توی طول تاریخ عده زیادی فهمیدن که بهترین راه شیادی چیه و ازش هم به خوبی برای منافعشون استفاده کردن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

انرژی

چطور میشه گاهی یک چیزایی حالت رو بد میکنه که برای همه ی دنیا هم شاید خنده دار باشه ولی از تو چند ساعت انرژی رو میگیره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

قدم اول

امروز یک قدم برداشتم و یکم دور شدم از ترسم. اولین قدم هیجان داشت و خوشحالم که انجامش دادم، چون کنار همین اولین قدمم یه چیز جدید یاد گرفتم.

همیشه دوست داشتم توی این مسیرهایی که میگن کلی شکست خوردیم تا رسیدیم به جایگاه فعلی منم قرار بگیرم. فقط امیدوارم نا امید نشم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

مسئولیت

اگر همیشه برای چیزی که تجربه می کنم صد درصد مسئولیت را بپذیرم؛ قدرت در دستان خودم خواهد بود و همه چیز به خودم بستگی خواهد داشت. من مقابل هرکاری که انجام داده ام یا نداده ام و طرز واکنش هایم به اتفاقاتی که برایم رخ داده اند، مسئول هستم.

وقتی به اعمال و رفتار خیلی از مردم جهان نگاه کنید، می بینید که انگشت اتهام سمت دیگران دراز می کنند، خودشان را قربانی می دانند، دیگران را سرزنش می کنند و از شخص دیگری یا دولت انتظار دارند که مشکلاتشان را حل کند. اگر تا به حال برای دیر رسیدن به جایی، ترافیک را سرزنش کرده اید یا گفته اید به خاطر کاری که فرزندتان، همسرتان یا همکارتان انجام داده است، حال و حوصله ندارید، در این صورت شما هم صد درصد مسئولیت شخصی را نپذیرفته اید.

📖 اثر مرکب/ دارن هاردی


پ.ن: مسلما اینکه اتفاقات رو گردن دیگران بندازیم خیلی آسون تر خواهد بود. خود من قبلا این کار رو زیاد انجام دادم و شاید بعدا هم انجام بدم اما مشکل اینجاست همیشه اون کسی که باید بدونه داشتم بهانه میاوردم میدونسته، و اون هم خودم بودم و نتیجه هم بد شدن حال خودم بوده.

با اینکه همیشه به خواهر کوچیکم میگم منتظر کمک کسی نباش و خودت با سرعت کم شروع کن اما هنوز خودم کاملا نتونستم این عادت بد رو کنار بذارم. درسته که من شروع می کنم و منتظر کسی نمیمونم اما توی راه تقصیراتم رو نمی پذیرم. شاید به خاطر اینکه تحمل شکست برام سخته و اینطوری به خودم میگم حداقل این شکست تقصیر من نبود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه