من خواهم شنید...

روزهای جالب ناک

چند وقتیه حالم خوب مونده و امیدوارانه منتظر بهتر شدن هم هستم حتی! علتش بنظرم نزدیک شدن به علایق و آرزوهامه حتی ذره ای نزدیک شدن بهشون میتونه حال یک آدم رو زیر و رو کنه.

کتاب ربه کا رو تموم کردم خیلی قشنگ بود مدت ها بود این سبک نخونده بودم و دلم تنگ شده بود برای کتاب ساده ای که یکسره بخونم و زود تموم کنم، جدیدا کتابایی که میخوندم همه باید به هر جمله کلی فکر میکردم یکم خسته کننده شده بود.

قشنگ بود اما جمله خاصی برای تفکر و پست کردن نداشت.

حالا کتاب خاطرات یک مغ رو میخونم، نکته هاش به شدت زیادن و حس میکنم اصلا با یکبار خوندن متوجه نمیشم با اینکه بعضی جاها رو مجبور میشم چند بار بخونم. خیلی افکار زیادی در سرم ایجاد کرده دوست داشتم بیام بنویسم اما نشد امیدوارم اگه نپره بیام دوباره.

لطفا اگه کسی هم خونده نظرشو بهم بگه جالبه برام نظر دیگران رو هم بخونم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

وسواس خدا

همینطوری تو حال خودم داشتم میکشیدمش یهو دیدم چقدر مداد دورمه با خودم گفتم یه سر کوچولو انقدر تنوع رنگ داره مگه؟!

نصف رنگا برای نوکش بود، تازه من تمام رنگایی که میخواستم رو نداشتم

واقعا خدا توی سر به این کوچیکی عجیب وسواسی داشته...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زمزمه

پل ها

هرچه پل پشت سرم هست خرابش بنما

تا به فکرم نزند از ره تو برگردم

✍️ استاد شهریار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

نقاشی من

بعد از مدت زیادی که نصفه ولش کرده بودم بلاخره دیشب اولین تجربه کار با مداد رنگیم رو تموم کردم خیلی خوب نشد ولی امیدوارم بازم حسش بیاد و بکشم این سبکی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

آیات خلقت

«احتمالا برای تو و خیلی های دیگه این چیزها به این دلیل اهمیت دارند چون عجیبند اما هانی، من به تو می گم اگه یه ذره فکر کنی، اگه یه ذره رو موضوع تمرکز کنی می بینی که این چیزها اصلا عجیب نیستند. یعنی اگه هم عجیب باشند نسبت به چیزهایی که واقعا عجیبند اصلا اهمیتی ندارند. منظورم اینه اگه هر روز از درخت چنار سیب بیرون بیاریم کم کم دیگه کسی تعجب نمی کنه. وقتی یه چیز رو مدام تکرار کنی دیگه نه جالبه نه عجیب. اما خود سیب و چنار چی؟»

حالا درست ایستاده بود چند سانتی‌ متری صورتم. آن‌ قدر نزدیک شده بود که با این‌ که هوا تاریک بود، می‌ توانستم تمام جزئیات صورتش را ببینم. سگی از دور چند بار پارس کرد و بعد ساکت شد. مراد گفت: «اگه یه ذره فکر کنی می‌ بینی این که سیبی هست و چناری هست یا اون سنگ وسط آسفالت هست،‌ خودشون عجیب‌ ترین چیزهای عالمند که می‌ تونند بزرگ‌ ترین نابغه‌ها رو تا ابد گیج کنند. و البته گیج هم کرده‌ ند. منظورم اینه به جای فکر کردن به نسبت بین چیزها، به چیزها، به خود چیزها فکر کن. به بودن چیزها. من واقعاً نمی‌ فهمم کسی که از بیرون اومدن سیبی از چناری شگفت‌ زده می‌ شه چه‌ طور خود سیب و چنار مبهوتش نمی‌ کنه؟!»

📖 عشق و چیزهای دیگر / مصطفی مستور


پ.ن: نمیدونم برای شما هم اتفاق افتاده که چیزهای کوچک و دم دستی به نظرتون عجیب بیاد یا نه اما برای من زیاد اتفاق افتاده. چیزهای خیلی معمولی مثل یک برگ، یک حشره یا انگشتای دست خودم رو وقتی که با چشم دیگه ای نگاهشون میکنم و فکر نمیکنم این فقط یک برگ سادس چیزهای بیشتری به چشمم میاد و بعضی وقتا هم جالبن و واقعا حس آیه بودن موجودات آفرینش رو درک میکنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

شب های ظلمانی

نشستم رو به درگاهت در این شب های نورانی

خداوندا نجاتم ده، از این شب های ظلمانی...

✍️ پروانه حسینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

بریم مرحله بعد

بعضی آدم ها از انجام دادن هر کاری لذت می برن، میخواد کار سختی باشه یا یک کار آسون و روزمره. بعضی ها هم کارهارو انجام میدن که فقط انجامش داده باشن و از سرشون باز شده باشه. مثلا غذا میخورن چون باید غذا خورد اما لذتی ازش نمیبرن. ولی آدم های دسته اول از هر قاشق غذاشون لذت میبرن. آدم های دسته دوم کتاب میخونن چون باید کتاب بخونن اما دسته اول کتاب که میخونن هر خطش رو با دقت میخونن و بهش فکر میکنن. آدم های دسته دوم کارهاشون رو سریع انجام میدن و دنبال چی میگردن؟ پیشرفت کنن و ازش لذت ببرن. وقتی کارهاشون تموم شد استراحت کنن و ریلکس بشن؟

اما آدم میتونه از هر کاری که میکنه لذت هم ببره به قول یک کتابی! هیچ کاری از کار دیگه مهم تر نیست هر کاری همون لحظه که انجامش میدیم باید مهم ترین کار زندگیمون باشه نه فقط کاری برای انجام دادن.

من خودم معمولا جام تو دسته اوله، هنوز یاد نگرفتم که بتونم لذت ببرم اما خیلی سعی میکنم که اینطوری باشم چون بنظرم قطعا یک آرامش درونی خوبی به آدم میده. البته خیلی کارها رو تونستم اینجوری انجام بدم اما هنوزم کار داره. خب خوبیش اینه که ما آدمیم و میتونیم تغییر کنیم، میتونیم پیشرفت کنیم و بهتر بشیم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
زمزمه

پدر، عشق و پسر

عجیب بود رابطه میان این پدر و پسر. من گمان نمی کنم در تمام عالم، میان یک پدر و پسر اینهمه عاطفه، اینهمه تعلق، اینهمه عشق، اینهمه انس و اینهمه ارادت حاکم باشد. من همیشه مبهوت این رابطه ام.

گاهی احساس می کردم که رابطه حسین با علی اکبر فقط رابطه یک پدر و پسر نیست. رابطه یک باغبان با زیباترین گل آفرینش است. رابطه عاشق و معشوق است. رابطه دو انیس و همدل جدایی ناپذیر است. احساس می کردم رابطه علی اکبر با حسین فقط رابطه یک پسر با پدر نیست. رابطه مأموم و امام است. رابطه مرید و مراد است. رابطه عاشق و معشوق است. رابطه محبّ و محبوب است و اگر کفر نبود، می گفتم رابطه عابد و معبود است. نه... چگونه می توانم با این زبان الکن به شرح رابطه میان این دو اسم اعظم بپردازم؟ بارها در کوچه پس کوچه های این رابطه، گیج و منگ و گم می شدم. می ماندم که کدامیک از این دو مرادند و کدامیک مرید؟ مراد حسین است یا علی اکبر؟

اگر مراد حسین است -که هست- پس این نگاه مریدانه او به قامت علی اکبر، به راه رفتن او، به کردار او و حتی به لغزش مژگان او از کجا آمده است؟! و اگر محبوب، علی اکبر است پس این بال گستردن و سر ساییدن در آستان حسین چگونه است؟

با همه دوری ام از این وادی رسیدم به اینجا که بحث عاشق و معشوق در میان نیست. هر دو یکی است و آن یکی عشق است.

📖 پدر، عشق و پسر/ سید مهدی شجاعی


پ.ن: می خواستم فقط چند خطش رو بنویسم ولی هرچی نوشتم دیدم نمیشه ولش کرد و ننوشت. بنظرم حتما بخونین کتابش رو و یکبار هم با یک مدل متفاوت داستان عاشق و معشوق رو بخونین. همیشه از کربلا داستان غم و عزا میگفتن برامون و این مدل عاشقانه نوشتن از کربلا بنظرم هنر میخواست که به دلم هم نشست.

پ.ن: التماس دعا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

بی خبری

تا شدم بی خبر از خویش، خبرها دیدم

بی خبر شو، که خبرهاست در این بی خبری

✍️ فروغی بسطامی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه

ایزوله

گاهی وقتا آدم دوست داره خودشو ایزوله کنه از دنیای دورش.
نه صدایی بشنوه و نه کسی رو ببینه یا ببیننش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زمزمه